۱۳۹۵ دی ۲, پنجشنبه

۱۳۹۵ آذر ۲۹, دوشنبه

مشخصات مجاهد شهید محمود خزایی



مشخصات  مجاهد شهید محمود خزایی

محل تولد: بوشهر
 تحصيل: دیپلم
سن: 28
محل شهادت: بوشهر
زمان شهادت: 1367

در صورتیکه ازمجاهد شهید محمود خزایی عکسی  در اختیار دارید دریغ نکنید مانیازمند هستیم وبرای ثبت در سینه تاریخ می خواهیم باشد که دینی کوچک را به این قهرمانان ادا کنیم

با ما در كانال تلگرام #پيشتازان راه #آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

۱۳۹۵ آذر ۲۲, دوشنبه

اعدام مجاهد شهید زبنب حبیبی‌فرد و طفل به دنيا نیامده‌اش


زینب حبیبی‌فرد سال ۱۳۴۰ متولد شد. او در سال۶۰ توسط دژخیمان خمینی در شیراز اعدام شد.
خاطره یکی از زندانیان درباره مجاهد شهید زینب حبیبی‌فرد(طاهره) : 
اواخر مرداد ماه ۶۰ بود. یک روز صبح که در هواخوری قدم می‌زدیم در باز شد سه زندانی جدید وارد محوطه هواخوری شدند و بدون اینکه آشنایی به کسی بدهند در گوشه‌یی نشستند معمول بود هر کس که جدید وارد زندان می‌شد برای مشخص شدن موضعش بچه‌ها یکسری سوالات از او می‌کردند. یکی از آنها که کمی بعد فهمیدم  خواهر یکی از هم‌سلولی‌هایم هست به تعدادی از بچه‌ها که میشناخت و اعتماد داشت گفته بود که«وضعیت من خوب نیست، دور من جمع نشوید در بند با هم صحبت می‌کنیم» در بند تعریف کرد که « من انفرادی بودم و چند شب پیش دستگیر شدم پاسدارها مسلحانه و به‌طرزی غافلگیرانه ساعت۱۱ شب به خانه‌یی که تازه چند روز بود در آن ساکن شده بودیم حمله کردند». طاهره در خانه تنها بوده پاسداران روی سرش می‌ریزند و شروع به کتک زدنش می‌کنند بعد منتظر می‌شوند تا همسرش محمدجواد شاهین که از مجاهدان زندانی در زمان شاه بود به خانه بیاید و او را هم دستگیر می‌کنند.
پاسداران برای گرفتن اطلاعات از زینب او را شکنجه می‌کنند اما او مقاومت می‌کند و هیچ اطلاعاتی حتی اسم خودش را به آنها نمیدهد بعد از مدتی او را با چشم بسته به اتاق دیگری می‌برند. با بازکردن چشمبند، همسرش جواد را با چهر‌ه‌یی شکنجه شده و آش و لاش میبیند اولش همدیگر را نمی‌شناسند چون از فرط شکنجه چهره‌ی هر دوی‌شان تغییر کرده بود اما بعد که متوجه می‌شوند جواد به او می‌گوید همه اطلاعات ما توسط فردی لو رفته، همان شب ساعت نه و نیم دنبال حاکم ضدشرع می‌روند و آخوند بروجردی را برای به‌اصطلاح محاکمه می‌آورند. از طاهره سئوال می‌کنند که: «آیا تو سازمان مجاهدین را قبول داری؟» و طاهره با استواری تمام پاسخ می‌دهد« من سازمان مجاهدین را با گوشت و پوست و استخوانم قبول دارم و از شما دژخیمان نیز هیچ هراسی ندارم!» بیدادگاه نیم ساعت بیشتر طول نمی‌کشد و نتیجه هم حکم اعدام برای طاهره بود. حکمی که زمان اجرای آن نامشخص بود. طاهره در آن موقع باردار بود.
ساعت دوازده و نیم شب در سلول باز شد. زندانبان با چراغ‌قوه‌یی در دست با صدای بلند فریاد زد: «حبیبی فرد». بعد خیلی سریع طاهره را به بیرون بند برد. در سلول بسته شد. لحظه‌یی بعد صدای الله‌اکبر طاهره بلند شد و دیگر صدایی به‌گوش نرسید.
دو روز بعد خبر اعدام طاهره و طفل به دنیا نیامده‌اش را به‌همراه همسرش محمدجواد شاهین و ۲۸نفر دیگر در همان شب را شنیدیم. روزنامه‌های رژیم خبر را درج کرده بودند. پیکر مجاهد شهید طاهره حبیبی فرد را به مادرش تحویل دادند. به‌گفته خانواده و دوستان که پیکر او را دیده بودند، ۳انگشت او قطع شده بود و کتفش سوراخ، و چندین جای بدنش را با اتو سوزانده و صاف کرده بودند.


ﮐﺎﺷﻔﺎن چشمه
ﮐﺎﺷﻔﺎن ﻓﺮوتن ﺷﻮﮐﺮان
ﺟﻮﻳﻨﺪﮔﺎن ﺷﺎدی در ﻣﺠﺮی ﺁﺗﺸﻔﺸﺎنها
ﺷﻌﺒﺪﻩﺑﺎزان ﻟﺒﺨﻨﺪ، در ﺷﺒﮑﻼﻩ درد
ﺑﺎ ﺟﺎﭘﺎﺋﯽ ژرفتر از ﺷﺎدی در ﮔﺬرﮔﺎﻩ ﭘﺮﻧﺪﮔﺎن
در برابر تندر ميايستند،خانه را روشن ميكنند و ميميرند


با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۵ آذر ۲۱, یکشنبه

مشخصات مجاهد شهید خسرو پویا


 مشخصات مجاهد شهید خسرو پویا
محل تولد: شیراز
 شغل: كارمند وزارت كشاورزی
سن: 23
محل شهادت: شیراز
زمان شهادت: 1363



با ما در كانال تلگرام #پيشتازان راه #آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

مشخصات مجاهد شهید احمد احمدی


 مشخصات مجاهد شهید احمد احمدی
محل تولد: شیراز
تحصيل: دیپلم
سن: 24
محل شهادت: اصفهان
زمان شهادت: 1367
در صورتیکه از#مجاهد شهید  احمد احمدی عکسی  در اختیار دارید دریغ نکنید مانیازمند هستیم وبرای ثبت در سینه #تاریخ می خواهیم باشد که دینی کوچک را به این #قهرمانان ادا کنیم

با ما در كانال تلگرام #پيشتازان راه #آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

گرامي باد خاطره مجاهد قهرمان جلال هاشمي


مشخصات مجاهد  شهید جلال الدین هاشمی
محل تولد: فارس
 تحصيل: دیپلم
سن: 36
محل شهادت: ایلام
زمان شهادت: 1378

گرامي باد خاطره مجاهد قهرمان جلال هاشمي 


  مجاهد قهرمان جلال هاشمي، فرزند دلير مردم لارستان، در سال1343 در روستاي گلار چشم به جهان گشود. سابقهٌ آشنايي او با مجاهدي به‌سال58 برمي‌گردد،زمانيكه اولين‌بار نشريهٌ مجاهد و نوارهاي سخنرانيهاي برادر مجاهد مسعود رجوي به‌روستاي دور‌افتادهٌ آنها راه يافت. جلال كه  در خانواده‌يي از پيروان اهل سنت بزرگ شده بود پس از  آشنايي با مواضع انقلابي و ديدگاههاي توحيدي مجاهدين ،  ماهيت ارتجاعي و دجالگريهاي مذهبي و  تفرقه‌افكنانهٌ خميني را بازشناخت   و براي پيمودن مسير  آزادي مردم  و ميهن  از سلطه ديكتاتوري مذهبي حاكم به‌سلك هواداران مجاهدين در روستاي خود در‌آمد.  فعاليت چند  هوادار مجاهدين در آن ديار  دورافتاده ، به يكباره چهره منطقه را دگرگون مي كند و فضاي سمپاتيك شديدي نسبت به سازمان و در مخالفت با رژيم در آن ناحيه به‌وجود مي آورد. نخستين روزهاي مجاهدت  و مبارزه  جلال  نيز از همين جا آغاز مي شود .‌او به‌عنوان يك‌ميليشياي پرشور با تبليغ مواضع مجاهدين، فروش نشريهٌ مجاهد و گردآوري كمكهاي مالي براي سازمان، مبارزهٌ ضدارتجاعي خود را با رژيم آخوندي را كه از همان روز نخست اساس كارش برسركوب و تفرقه‌افكنيهاي ارتجاعي  و تبعيض مذهبي عليه هموطنان اهل تسنن  بود، آغاز مي كند .  زمان چندان طولاني نمي گذرد كه به دليل سركوب مطلق، مبارزهٌ سياسي با ارتجاع حاكم در 30خرداد60 به‌پايان مي‌رسد و از فرداي آن‌روز، مبارزه  مسلحانهٌ انقلابي بعنوان تنها راه استقرار آزادي و حاكميت مردمي در پيش پاي مجاهدين و هوادارانشان قرار مي گيرد  . در چنين شرايطي ارتجاع براي بقاي لرزان خود در‌پي شكار تك‌تك مجاهدين و هواداران سازمان سراسر خاك ميهن را به‌خون مي‌كشد. بدنبال موجي از دستگيري ها و اعدام ها ، جلال از‌جمله ميليشياهايي است كه ارتباطش با سازمان به دليل دستگيري و شهادت يارانش قطع مي‌شود.   مجاهد شهيد جلال هاشمي خود درخاطره اي از آن روزها چنين  نوشته است  «با مجاهد شهيد علي سوداگري همكلاس بودم. او را كه هواداري بسيار فعال بود دستگير كردند. اواخر سال60 يكبار او را در خيابان ديدم. با شوق به‌طرفش رفتم. علي به‌سرعت واكنش نشان داد و به‌من فهماند كه نبايد به‌او نزديك شوم.يعني كه در تور رژيم است  چندي بعد علي را دوباره دستگير كردند و پس‌از مدت كوتاهي اعدامش كردند. آن‌موقع بود كه فهميدم رژيم علي را آزاد كرده بود تا از او به‌عنوان يك‌دام براي دستگيري ساير هواداران استفاده كند.»
  سر انجام پس از تلاشهاي بسيار ، مجاهد قهرمان جلال هاشمي  در سال63، موفق ميشود ارتباط خود را دوباره با سازمان برقرار ‌كند.از اين لحظه زندگي مبارزاتي جلال از يك نقطه عطف عبور مي كند  و او  ‌فعاليتهاي   انقلابي خود را بطور مضاعف گسترش مي دهد آنچنان كه  كارنامهٌ او از اين دوران به بعد مشحون از دلاوريهاي پاكبازانه در نبردهاست.  يكي از مسئولان او جلال را اينچنين تصوير ميكند : صداي سعيد: «جلال مجاهدي بود كه در‌عين قاطعيت و برش در كارها سرشار از صميميت و عاطفه نسبت به همرزمانش  بود. وقتي با او حرف مي‌زديم مثل چشمه‌يي جوشان از عواطف انقلابي نسبت به يارانش فوران مي‌كرد و نسبت به تك‌تك آنها احساس مسئوليت مي‌نمود.».   يكي ديگر از همرزمان جلال در باره او نوشته‌است  جلال فرمانده‌يي لايق و با كفايت بود.  در ميدان رزم  مثل شير مي‌غريد و با درايت تمام صحنه را اداره ».  سرانجام در طريق آزادي مردم ايران ،  روز دهم مردادماه 79 مجاهد قهرمان فرمانده جلال هاشمي  اين فرزند دلاور مردم لارستان، پس از 19سال مجاهدت، در نبردي قهرمانانه  با مزدوران دشمن ضد‌بشري  به همراه همرزم دليرش محمد علي آباديان خون پاكش را فديه رهايي خلق و ميهن خود كرد و به جاودانه فروغهاي آزادي پيوست .


 سلام براو در روزي كه زاده شد ،روزي كه سلاح شرف و مجاهدت به‌دوش كشيد و روزي كه تا آخرين گلوله و آخرين نفس جنگيدو در كهكشان شهيدان مجاهد خلق جاودانه شد. يادش گرامي و راهش پررهرو باد  تشنه، تشنه با چشمه هاي زخم و فواره هاي خون  بر خاكستر داغ در باراني از سرب وآتش به پيش مي رانند  آه جلال، جلال در كدامين نقطه بر خاك افتادي  كه پژواك فريادت هنوز ياران را به پيش مي خواند؟ با چهرهٌ نجيب جنوبي و مهرخند دائميت  فروتن، استوار و تكيه گاه و پناه، در لحظه هاي سخت

با ما در كانال تلگرام #پيشتازان راه #آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

۱۳۹۵ آذر ۱۸, پنجشنبه

مجاهد شهید مرضیه خراسانی



مشخصات مجاهد  شهید مرضیه خراسانی
محل تولد: بهبهان
سن: 29
محل شهادت: شیراز
زمان شهادت: 1367

در صورتیکه از#مجاهد #شهید مرضیه خراسانی #عکسی در اختیار دارید دریغ نکنید. مانیازمند هستیم وبرای ثبت در سینه #تاریخ می خواهیم باشد که دینی کوچک را به این #قهرمانان ادا کنیم .

با ما در كانال تلگرام #پيشتازان راه #آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

۱۳۹۵ آذر ۱۷, چهارشنبه

مجاهد شهید محسن یگانگی


مشخصات مجاهد شهید محسن یگانگی
محل تولد: شیراز
شغل : دارو فروش
سن: 25
محل شهادت: شیراز
زمان شهادت: 1360

با ما در كانال تلگرام #پيشتازان راه #آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

مجاهد شهید مرضیه فلاحت


 مشخصات  مجاهد شهید مرضیه فلاحت
محل تولد: شیراز
تحصيل: دیپلم
سن: 29
محل شهادت: شیراز
زمان شهادت: 1368


در صورتیکه از#مجاهد #شهید مرضیه فلاحت  #عکسی در اختیار دارید دریغ نکنید مانیازمند هستیم وبرای ثبت در سینه #تاریخ می خواهیم باشد که دینی کوچک را به این #قهرمانان ادا کنیم

با ما در كانال تلگرام #پيشتازان راه #آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

۱۳۹۵ آذر ۱۳, شنبه

مجاهد شهید صادق بیرانوند


 مشخصات  مجاهد شهید صادق بیرانوند

محل تولد: اندیمشك
تحصيل: دانشجو
سن: 25
محل شهادت: الیگودرز
زمان شهادت: 1367

با ما در كانال تلگرام #پيشتازان راه #آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

مجاهد شهید سوسن زارع


مشخصات مجاهد  شهید سوسن زارع
محل تولد: آبادان
سن: 20
محل شهادت: شیراز
زمان شهادت: 1360



در صورتیکه از#مجاهد #شهید سوسن زارع #عکسی در اختیار دارید دریغ نکنید. مانیازمند هستیم وبرای ثبت در سینه #تاریخ می خواهیم، باشد که دینی کوچک را به این #قهرمانان ادا کنیم

با ما در كانال تلگرام #پيشتازان راه #آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

۱۳۹۵ آذر ۱۲, جمعه

مجاهد شهید میترا تقیان شیرزنی از شیراز


 مشخصات مجاهد شهید میترا تقیان
محل تولد: شیراز
 تحصيل: دیپلم
سن: 20
محل شهادت: شیراز
زمان شهادت: 1362
مجاهد شهید میترا تقیان شیرزنی از شیراز


در صورتیکه از#مجاهد #شهید میترا تقیان #عکسی در اختیار دارید دریغ نکنید
مانیازمند هستیم وبرای ثبت در سینه #تاریخ می خواهیم باشد که دینی کوچک را به این #قهرمانان ادا کنیم
#ايران #تهران #tehran #مقاومت #مجاهدین #iran #اصفهان #زندان #قتلعام #شیراز
با ما در كانال تلگرام #پيشتازان راه #آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

مجاهد شهید مریم فلاحت دانش آموزی که فقط 19 سال داشت




مشخصات  مجاهد شهید مریم فلاحت
محل تولد: شیراز
تحصيل: دانش آموز
سن: 19
محل شهادت: شیراز
زمان شهادت: 1361
مجاهد شهید مریم فلاحت دانش آموزی که فقط 19 سال داشت 


در صورتیکه از#مجاهد #شهید #مریم فلاحت #عکسی در اختیار دارید دریغ نکنید
مانیازمند هستیم وبرای ثبت در سینه #تاریخ می خواهیم باشد که دینی کوچک را به این #قهرمانان ادا کنیم
#ايران #تهران #tehran #مقاومت #مجاهدین #iran #اصفهان #زندان #قتلعام #شیراز
با ما در كانال تلگرام #پيشتازان راه #آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

۱۳۹۵ آذر ۱۱, پنجشنبه

مجاهد شهید مرضیه طاهری دانش آموزی 18 ساله



مشخصات مجاهد شهید مرضیه طاهری
محل تولد: شیراز
تحصيل: دانش آموز
سن: 18
محل شهادت: شیراز
زمان شهادت: 1362


مجاهد شهید مرضیه طاهری دانش آموزی 18 ساله 


در صورتیکه از#مجاهد #شهید مرضیه طاهری  #عکسی در اختیار دارید دریغ نکنید
مانیازمند هستیم وبرای ثبت در سینه #تاریخ می خواهیم باشد که دینی کوچک را به این #قهرمانان ادا کنیم
با ما در كانال تلگرام #پيشتازان راه #آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

۱۳۹۵ آذر ۵, جمعه

مجاهد شهید فرحناز احمدی مجاهدی خونگرم از آبادان



 مشخصات مجاهد شهید فرحناز احمدی
محل تولد: آبادان 


تحصيل: دانش آموز
سن: 20
محل شهادت: اصفهان
زمان شهادت: 1367
در صورتیکه از#مجاهد #شهید فرحنازاحمدی #عکسی در اختیار دارید دریغ نکنید مانیازمند هستیم وبرای ثبت در سینه #تاریخ می خواهیم باشد که دینی کوچک را به این #قهرمانان ادا کنیم

با ما در كانال تلگرام #پيشتازان راه #آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

۱۳۹۵ آبان ۲۵, سه‌شنبه

مجاهد شهید مصطفی بهزادی نژاد سربداری در قتل عام 67


مشخصات مجاهد شهید مصطفی بهزادی نژاد
محل تولد: دزفول
شغل : شغل آزاد
سن: 22
محل شهادت: دزفول
زمان شهادت: 1367

در صورتیکه از#مجاهد #شهید مصطفی بهزادی نژاد #عکسی در اختیار دارید دریغ نکنید مانیازمند هستیم وبرای ثبت در سینه #تاریخ می خواهیم باشد که دینی کوچک را به این #قهرمانان ادا کنیم

با ما در كانال تلگرام #پيشتازان راه #آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

۱۳۹۵ آبان ۲۴, دوشنبه

علی اکبراسفندیاری مجاهدی از شهرفسا



مشخصات مجاهد شهید علی اکبر اسفندیاری
محل تولد: فسا
 تحصيل: دیپلم
محل شهادت: شیراز
زمان شهادت: 1362

درصورتیکه عکسی ازاین مجاهد شهید دارید، دریغ نکنید وبرای ما ارسال کنید. برای ثبت در سینه تاریخ نیازاست، بیایید اندکی از دینی راکه به آنها داریم ادا کنیم.
با ما در كانال تلگرام پيشتازان راه آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

۱۳۹۵ آبان ۲۰, پنجشنبه

شیر زنی قهرمان از آبادان مجاهد شهید مهناز کشاورز


 


 شیر زنی قهرمان از آبادان
مشخصات مجاهد  شهید مهناز کشاورز
محل تولد: آبادان

 تحصيل: دیپلم
سن: 20
محل شهادت: شیراز
زمان شهادت: 1360

در صورتیکه
#عکس ویا نشانی از مزار این #شهید قهرمان دارید، برای ما ارسال کنید باشد تا دینی کوچک به این #قهرمانان که همه چیز خود را برای #آزادی فدا کردندرا ادا کنیم .
#قتل_عام #جنبش_دادخواهی #ایران #اعدام #حقوق_بشر #مریم_رجوی #تهران #خوزستان #اهواز #مجاهدین #iran
با ما در كانال تلگرام پيشتازان راه آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

۱۳۹۵ آبان ۱۲, چهارشنبه

مجاهد شهید شهین یزدان‌دوست



شهین یزدان‌دوست سال ۱۳۴۳ در شهر اهواز متولد شد. هنوز ۱۸بهار از عمر کوتاه اما پربارش نگذشته بود که حکومت جنایتکار خمینی او را در آبان‌ماه۱۳۶۱ در اهواز اعدام کرد.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۵ آبان ۵, چهارشنبه

مجاهد شهید تیمور قنبری بیرگانی


  مشخصات مجاهد شهید تیمور قنبری بیرگانی
محل تولد: مسجد سلیمان
تحصيل: دیپلم
سن: 29
محل شهادت: مسجد سلیمان
زمان شهادت: 1367



شعری زیبا که توسط یکی از یاران مجاهد شهید تیمور قنبری سروده شده است 



دستها کشیده بر آسمان
تیغها بر گردن اسماعیل هامان
در پی رحمتی،
فرشته ای،
معجزتی،
نمی نه، که بارانی
گرده نانی نه، که سفره ای گسترده برای همه
نجوایی نه ، که فریادی از دهان همه.
آمد سیاهبالی
بر دهانش کف و در چشمانش خون،
بر چنگالش کبوترهایَ پروازمان
با گردنهای رقصانشان در باد.
******
سفره ها خالی
چشمه ها خشکیده
دهانهامان بسته
گرفتارِ گردن زن و گردنه ِزن.
دست شسته زین آسمان
ومعجزت
و فرشته
و رحمتش،

پایکوبان گزمگان
به فتحِ کوچه نه،
برخاکَ خانه سرود میخوانند
وما به صد بندیخانه ،
به صد دار،
لیک به سر هامان همان رویاست.
تابستان 2008
*بخشی از” ما و این همه سال” تقدیم به تیمور قنبری بیرگانی، محمدرضا درویش وند و همه تابستان شصت و هفتی های شهرم


با ما در كانال تلگرام پيشتازان راه آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

۱۳۹۵ مهر ۲۶, دوشنبه

سحر معصوم (خواهر كوچك فرهاد و فرخ جره) نوشته علیرضا طاهرلو - سال 1388



نوشته ای از علیرضا طاهرلو از بازماندگان قتل عام67 كه در 19 فروردین سال90 خود نیز به خیل شهیدان پیوست. برای سحر (خواهر كوچك فرهاد و فرخ جره، فرهاد شهید قتل عام و فرخ شهید سال62) است.   سال88

سحر معصوم

نمی‌دانم چرا با دیدن تصاویر تظاهرات شیراز در این روزها بطور مستمر چهره تو و برادران شهید‌ت فرهاد و فرخ بیادم می‌آید. با دیدن هر شیرزنی بی اختیار زیر لب میگویم، سحر، آیا خودتی! اینطوری در برابر دژخیمان سینه سپر كرده‌ای.





نمی‌دانم شاید هم این خواسته، از آرزوهایم بود كه اینطوری خودش را در من نمایان می‌كرد. سحر اولین بار كه دیدمت عید سال 66 در زندان گوهردشت كرج بود. البته این دیدار یكطرفه بود. عید 66 یكی از بهترین عیدهایی بود كه من در دوران اسارت در زندان شاهد آن بودم. طبق سنت هرسال بچه ها در كنار سفره هفت‌‌‌سین عكسهای كودكان خودشان را به شكل زیبایی تزیین و آنها را زینت بخش سفره هفت سین مان می‌كردند. در میان این همه عكس، چشمهای زیبای كودكانه عكسی نظر مرا جلب كرد. بی اختیار عكس را برداشتم و به آن خیره شدم. چشمهای معصومش عشق كودكانه ای را در دلم كاشت. در لحظه كنجكاو شدم بدانم این عكس مربوط به كیست و اسمش چیست. در حالیكه چهره و چشمهای زیبا و معصومش مرا به دنیای كودكی خودم برده بود، ناگهان فرهاد وارد سلول شد و عكس را از دست من قاپید و با همان شادابی و شوخ طبی همیشگی گفت به سحر من دست نزن. در ادامه گفت خواهر كوچكم است، قشنگه، نه؟... گفتم خیلی... در ادامه گفت مادرم جدیدا عكس او را برایم فرستاده است. وقتی در زندان بودم به دنیا آمده، البته فرخ را ندیده و فكر می‌كند من تنها برادر او هستم. پدر و مادرم به خاطر خودش چیزی در این رابطه به او نگفته‌اند، همینطوری كه توضیح میداد با آستینش قبار روی چهره ات را پاك كرد و گفت پاسدا‌رها كور خوانده‌‌اند كه ما عید را بدون خانوادهایمان جشن نگیریم. سپس عكست را كنار تنها گلدان سفره هفت سین كه یك گل حسن یوسف بود گذاشت و گفت بیا برویم تمرین برنامه هنری خودمان را بكنیم تا برای برنامه هنری شب آمده شویم.  

سحر، آشنایی من با فرهاد به سال 65 در زندان قزلحصار برمی‌گردد. همه او را با نام فرهاد جره میشناختند. شخصیتی شوخ طبع و سرزنده كه در بدترین شرایط سلول خنده از لبهاش محو نمی‌شد. انگار همینطوری بدنیا آمده بود و همین ویژگی‌اش باعث شده بود كه خیلیها رو به خودش جذب كند. از طرفی خیلی هنرمند و به پایه‌های موسیقی آشنا بود و مسئول گروههای هنری عید بود. از تو چه پنهان اگر چه خیلی به او نزدیك و شدیدا به او علاقه مند بودم، ولی در درونم گاها نسبت به هوش و ذكاوت و شخصیت باصلابت و تاثیرگذار او حسودیم میشد، ولی هیچوقت جرات نكردم آنرا علنی كنم.


یكی از خاطراتی كه برایم تعریف كرده بود مربوط به برادر دوقلویش (فرخ) بود. فرخ آنقدر شبیه به او بود كه تنها مادرت میتوانست آنها را تشخیص بدهد. فرهاد میگفت پدرم حسابدار شهرداری شیراز است و بخاطر ما كه مجاهد هستیم خیلی تحت فشار رژیم است. یكی از روزهای سال 60 شرایط زندانها خیلی ملتهب و آمار اعدامها خیلی زیاد بود، در یكی از ملاقاتها كه با پدر و مادرم در زندان شیراز داشتیم اول فرخ با آنها ملاقات كرد و بعد من وارد كابین ملاقات شدم. مادرم با نگرانی و با احساس مسئولیت مادریش به من گفت فرهاد تو بزرگتری خواهشا مواظب فرخ باش. به قول خودش من 10 دقیقه زودتر بدنیا آمده بودم. طبق معمول با شوخی به او گفته بود، مادر سر10  دقیقه با من چونه نزن.
در ادامه با همان لهجه شیرین شیرازی خود گفت متاسفانه آ‌نطور كه مادرم گفت نتوانستم از برادر كوچكم مواظبت بكنم چرا كه فرخ را در زندان عادل آباد شیراز بعد از كلی شكنجه و اذیت آزار اعدام كردند.




البته سحر در آن زمان تو هنوز به دنیا نیامده بودی شاید هم، این از خوش شانسی تو بود، چرا كه این را خوب میدانم در آن سن كم بی شك تاثیرات روانی زیادی روی روحیه كودكیت می‌گذاشت. متاسفانه تو هم مثل خیلی از بچه‌های دیگر در پشت میله‌ها و كابین‌های شیشه‌ای با تنها برادرت فرهاد آشنا شدی. خلاصه كنم بعد از اعدام فرخ، تمام هم و غم پدر و مادرت این بودكه بتوانند تنها پسر خود را سالم از چنگ آخوندهای جنایتكار در بیاورند. بیشك این كوچكترین احساس وظیفه درونی هر پدر و مادری میباشد و نباید هم ایرادی به‌آنها گرفت.






ولی دریغ و افسوس. خمینی خونریزتر و ‌بیرحمتر از این بود كه بتواند چنین دردی را حس بكند. اگر چه الان خمینی نیست ولی امروز خودت خوب میتوانی از روی بلاهایی كه بازماندگان آن كفتار پیر بر سر مردم بیدفاع كه فقط آزادی میخواهند، دركوچه و خیابان می آورند، بفهمی كه من چه میگویم. همانطور كه خودت دیدی چطور در جلوی هزاران چشم بینا، گلوله در قلب ندای معصوم نشاندند و چهره او را غرق در خون كردند.
سحر كوتاه بكنم روزهای زندان با تمام شیرینی های مقاومت آن و تلخیهای از دست دادن دوستان و یاران در زیر شكنجه و اعدام، سپری شد تا اینكه مرداد خونین 67 رسید. شرایط زندان بسیار ملتهب و حساس بود. زندانبانان دست به یك جابجایی بزرگ در ‌زندان زدند.  هیچكس نمی‌دانست این تغییر و جابجایی زندانی به چه دلیل است ولی در دل همه یك نگرانی حاكی از یك خبر ناگوار بود. فرهاد را با تمام ابدیها (كسانی كه حكم ابد داشتند) به اوین بردند.  این آخرین دیدار من با فرهاد بود.
بیشك خودت بعد از این سالیان خوب میدانی كه خمینی به خاطر مقاومت زندانیان و كوتاه نیامدن از آرمانشان مثل مار زخمی از زندانی‌ها كینه بدل داشت و منتظر فرصتی بود تا این عقده بیمایگی و بیدنبالگی خودش را سر زندانی‌ها خالی بكند. البته این موضوع، شامل حال فرهاد هم می‌شد. چرا كه همه ویژگی‌هایی كه از نظر خمینی جرم بود را داشت. داشتن آرمانی انسانی، دوست داشتن خلقش، امید به فردای بهتر برای مردمش، دوست داشتن زندگی، داشتن روحیه شاداب و سر زنده و... آری همه اینها از نظر خمینی جرم بود چرا كه خودش تهی از نمای این نعمتهای والای انسانی و خدایی بود. سحر، دقیقا یادم نمی‌آ‌ید در چه تاریخی ولی میدانم در همان روزهای شروع اعدامها فرهاد جزء سریهای اول بود كه بر طناب دار بوسه زد و به عهد خود با مسعود و مریم و سازمان و خلقش وفا كرد. شك ندارم، در بالای دار آن تبسم همیشگی را برلب داشت و این حسرت را بر دل خمینی و جلادان او گذاشت تا بر چهره مجاهد خلق آه و افسوس ببینند. روحش شاد.
آری روزها مثل برق و باد گذشت و طی كمتر از یكماه 30هزار زندانی مبارز و مجاهد  اسیر و بیدفاع را به شهادت رساندند. آنموقع تمامی ملاقاتها قطع بود. از بیرون هیچ اطلاعی نداشتیم. بعد از 2ماه به زندانیان باقیمانده كه كمتر از 450 نفر بودیم ملاقات دادند. اولین ملاقات كه خودش حال و وصف دیگری دارد. (چرا كه دیدن چهرهای شكسته مادران حاكی از دردی چندساله كه بر آنها رفته بود را میكرد). طبق معمول تنها ملاقات كننده من كه مادرم بود را در برابر خودم در پشت همان كابینی كه خودت بارها در آن با فرهاد ملاقات كرده بودی، دیدم. آنقدر طی این مدت 2ماه شكسته شده بود كه اصلا نتوانستم او را بشناسم. هنوز همه ملاقات كنند‌گان داخل نیامده بودند تا آیفونها را وصل بكنند. در‌ حالیكه داشتم با سر و ایما و اشاره با مادرم احوالپرسی و اطلاعات رد و بدل ‌می‌كردم، چشمم به خانواده ای افتاد كه چندبار سراسیمه تك تك كابینها را چك و بدنبال فرزند دلبند خود می‌گشتند. بدنبال آنها هم یك دختر كوچك بسیار زیبایی بود. یك لباس محلی شیرازی بلند، با چینهای بسیار و رنگ شاد كه به او جلوه خاصی داده بود به تن داشت و بدنبال مادر خود میدوید و بطور مستقل مثل بزرگترها دنبال عزیز خود میگشت. شاید هم حس كودكانه‌اش به او چنین می‌گفت كه شانس پیدا كردن او خیلی بیشتر از پدر و مادرش باشد. نمیدانم شاید هم دلش میخواست او اولین كس باشد كه خبر خوشحال كننده پیدا كردن عزیزشان را به پدر و مادرش می‌داد. دخترك معصوم سرش را از كنار چادر مادرم در كابین من كرد تا خوب بتواند نفر را تشخیص بدهد. به محض اینكه با او چشم در چشم شدم شناختمش.




سحر! خودت بودی با همان چشمهای پاك كودكانه و چهره معصومت ولی كمی بزرگتر از عكسی بود كه دیده بودم، شده بودی. به ناگهان  تمام خاطرات فرهاد و.... از جلوی چشم گذشت. زبانم بند آمده بود. در شك و تردید بودم آیا آشنایی بدهم و بگویم كه دیگر فرهاد را نخواهی دید یا نه. ولی یك نگرانی و ترسی در درونم بود و این، چیزی نبود جزء ضعف خودم كه ظرفیت دیدن صحنه دردناك یك مادر، كه تنها امید خود را از دست داده بود را نداشتم. نمیدانم چی در درونم گذشت ولی بی اختیار تصمیم گرفتم به مادرت بگویم كه فرهاد را به اوین انتقال داده‌اند حداقل اینجا دنبال او نگردد. به مادرم گفتم مادرت را صدا بكند. مادر با سرعت خودش را جلوی كابین من رساند. ایستاد و با چشمانی پر از درد كه با اشك درهم آمیخته شده بود، با تكان سر به من احترام گذاشت. پدرت هم به دلیل قد بلندش پشت سر مادر ایستاد و با تكان سر سلام داد. جواب آنها را با بردن دست در جلوی سینه‌ام و خم شدن دادم. سحر، شما هم در كنار مادرت ایستادی و با چشمهای پرسشگرت با ولع به لبهای من چشم دوخته بودی تا بتوانی سریعتر از مادرت ایما و اشاره مرا بفهمی. به وسیله اشاره رساندم كه فرهاد اینجا نیست و او را به اوین برده اند. اگر چه می‌دانستم كه او را اعدام كرده‌اند ولی جرات نكردم كه این را بگویم. ناگه مادرت دو دست خود را به سمت آسمان بالا برد و از خدا طلب كمك كرد. بدنبال آن اشك از چشمان او سرازیر شد. نمیدانم در درون او چه میگذشت ولی آنقدر میدانم كه تا به حال كسی نتوانسته این همه درد و رنجی كه بر مادران گذشته را بفهمد و یا حداقل بتواند آن را بیان كند. این تنها و تنها دردی است كه هیچ دكتری نتوانست درد، را تشخیص و برای آن نسخه ای بپیچد. لعنت بر روح پلیدت خمینی.

در همان لحظه متوجه شدم شما بطور غریزی عقب عقب رفتی و پشتت را به دیوار سالن چسباندی. نمی‌دانم، شاید هم پاهای نحیفت توان كشیدن بار این همه درد و غم را نداشت. بدنبال آن حبابهای شفاف و بیصدایی بودكه روی گونه های سرخت سرازیر شد و  رد آن تا روی دامنه چینهای لباسی كه به تن داشتی كشیده شد. همان لباس زیبایی كه آمده بودی جلوی چشم فرهاد آن را به نمایش بگذاری و او را خوشحال كنی. در همان وضع بود كه پاسدار سالن ملاقات آمد. شما را كه ملاقات كننده ای نداشتید را به خارج از سالن فرستاد. من از زاویه كابین خودم تا جایی كه دید داشتم چهار چشمی دنبالتان كردم. مادرت توان راه رفتن روی پاهای خودش را نداشت و با زور و با كمك پدرت از سالن خارج شد. تو هم بدنبال آنها همان طور كه حیران بودی از سالن خارج شدی. با دیدن این صحنه احساس كردم قلبم داشت از جا كنده میشد، وضعیت عجیبی داشتم، ناگاه خودم هم در هم شكستم و بغض ام در گلو تركید و گریستن غریبانه‌ای را آغاز كردم و شكوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای با خدا كردم. خدایا آیا روزی خواهد رسید، دیگر شاهد این همه درد و رنج، ستم بر خلقم نباشم. آیا كسی هست تقاص این همه خون و این بغضهای خشكیده در گلو و اشكهای مادران داغدار را بگیرد. اگر چه این آخرین دیدار من با تو بود ولی می‌توانم حدس بزنم كه بعد از شنیدن خبر اعدام برادرت چه روزگار سختی بر شما گذشته است.  لعنت بر خمینی خونریز.

این روزها بعد از 21سال از آن خاطره تلخ با دیدن تظاهرات شیراز نمی‌دانم چرا بی اختیار چهره تو به ذهنم می‌آ‌ید و با دیدن هر شیرزنی كه می‌خروشید و شعار میداد مرگ بر دیكتاتور، مرگ بر احمدی نژاد، این احساس در درونم بوجود می‌آید كه شاید این سحر باشد كه اینطوری می‌خروشد و پرچم آزادی خواهی فرخ و فرهاد را بدوش می‌كشد. ولی چند لحظه بعد گفتم دیگر چه فرقی دارد. همه اینها سحر هستند. چرا كه از ثمره آن خونهای به ناحق ریخته شده روزانه در سیمای هر دختر كه مرگ بر دیكتاتور سر میدهد چهره تو را می‌بینم. تو كه قاتلین برادرت را به جنگ می‌طلبی. آری دیگر تو آن دخترك معصوم و تنها نیستی. پشت تو یك مقاومت و یك آلترناتیو دموكراتیك و یك ارتش آزادیبخش كه طی 6سال به اندازه 40سال آزمایش پس داد، است. رهبری پاكباز آن، این گنجینه باارزش خلق را با سلامت از تمامی توطئه‌ها، از آتش خون عبور داد. آری تو دیگر تنها نیستی تو صدها خواهر و برادر در ارتش‌آزادیبخش داری كه با استقامت و پایداری پرشكوه خود، چنان درسی فراموش نشدنی به جهان و رژیم پلید آخوندی دادند و آن را به مرحله سرنگونی رساندند. امروز هزاران سحر را میبینم با دست خالی امّا با عزمی راسخ در برابر دژخیمان سیاهپوش چون شیر می‌غرّند و شعار ارتش آزادبیخش را می دهند.  ”زن و مرد جنگیم بجنگ تا بجنگیم“. زیرلب با خودم زمزمه و خدا را شكركردم. آری هیچ خونی هدر نرفته بلكه از تنی به بدنی دیگر جاری شده و این خونخواهی تا روز سرنگونی و سقوط نهایی این رژیم پلید كه قاتل هزاران هزار از رشیدترین فرزندان این آب و خاك است خواهد جوشید و حتما كه سحر همان راه برادرانش را خواهد پیمود.... تا سحر و سپیده دم آزادی ایران زمین برای همیشه تابش جاودانه داشته باشد و اینبار سحری با چشمانی درخشنده و لبهایی پرخنده و قلبی امیدوار را در فردای آزادی ایران ملاقات خواهم كرد و هرآنچه كه ناگفته و بیان ناشده مانده را برایت خواهم گفت ..... به امید آنروز.

با ما در كانال تلگرام پيشتازان راه آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

مشخصات مجاهد شهید فرخ جره



مشخصات مجاهد شهید فرخ جره
محل تولد: شیراز
 تحصيل: دانش آموز
سن: 18
محل شهادت: شیراز
زمان شهادت: 1362










با ما در كانال تلگرام پيشتازان راه آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

مشخصات مجاهد شهید فرهاد جره



مشخصات مجاهد شهید فرهاد جره
محل تولد: شیراز
 تحصيل: دانش آموز
سن: 22
محل شهادت: تهران
زمان شهادت: 1367






با ما در كانال تلگرام پيشتازان راه آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi1367

۱۳۹۵ مهر ۱۴, چهارشنبه

مجاهد شهید مهدی افضل


مشخصات مجاهد شهید مهدی افضل
محل تولد: شیراز
 تحصيل: دیپلم
سن: 21
محل شهادت: شیراز
زمان شهادت: 1362


با ما در كانال تلگرام پيشتازان راه آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

مجاهد شهید سوسن ملازاده صادقیون


مشخصات مجاهد شهید سوسن ملازاده صادقیون
محل تولد: آبادان
تحصيل: دیپلم
سن: 18
محل شهادت: شیراز
زمان شهادت: 1360

با ما در كانال تلگرام پيشتازان راه آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

۱۳۹۵ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

۱۳۹۵ مرداد ۳۱, یکشنبه

مریم رجوی: فراخوان به جنبش دادخواهی قتل عام شدگان سال ۶۷




هموطنان عزیز!
در بیست و هشتمین سال قتل‌عام سی هزار زندانی سیاسی، به‌روان‌های پاک تمام‌ آن سربه‌داران و شعله‌های آزادی و مقاومت ایران درود می‌فرستیم.

آن‌ها در اوج افتخار، به‌دفاع از نام و آرمان رهایی‌بخش خود برخاستند و منش و راه ‌و رسم این جنبش را با تسلیم‌ناپذیری سرشتند. آن‌ قهرمانان، به‌‌‌ویژه دختران مجاهد، مسئولان قتل عام را، مطابق اعتراف خودشان، به‌عجز و التماس کشاندند. 
خمینی می‌خواست برای بقای نظام خود نسل مجاهدین را نابود کند اما از رژیم او جز موجود لعنت‌شده‌یی باقی نمانده که سراپا در فساد و خونریزی غرق شده و نکبت تاریخ ایران است. حال آن‌که نسل مجاهدین و آرمان و اندیشه آن‌ها اعتلا یافت و شهیدان قتل عام۶۷، وجدان تباهی‌ناپذیر مردم ایران شدند. 
چنان‌که مسعود در همان سالهای دهه۶۰ گفته است:‌ «بشریت در شورانگیزترین اسطوره‌ها و حماسه‌هایش راز خود را آشكار می‌كند. راز وجود آگاه و آزاد انسانی را. …
حماسه‌های بزرگ و حقیقی ـ که واقعیترین اثرات سرنوشت ساز را برجای میگذارند ـ در همین كشاكش خلق میشوند و البته با فدیه‌ها و محنتهای عظیم همراهند». پایداری مجاهدان و مبارزان قتل‌عام شده در زمره‌ همین حماسه‌هاست.
صدای آنها امروز در پرسش‌های بی‌پایان دانشجویان و جوانانی شنیده می‌شود که بر سر مسأله «کشتار ۶۷»، حکومت قتل‌عام را به‌چالش می‌کشند. صدای آن‌ها در پیام‌های زندانیان سیاسی از سراسر کشور شنیده می‌شود که به‌حمایت از مقاومت برای سرنگونی ولایت فقیه برمی‌خیزند و آرمان آن شهیدان، در پایداری مجاهدان لیبرتی زنده و جوشان است و به‌پیش می‌تازد.

به‌همه هموطنان‌، اعضا و هواداران مقاومت و خانواده‌های شهیدان و زندانیان سیاسی که از شروع ماه مرداد، برای بزرگداشت قتل‌عام‌شدگان و دادخواهی خون‌شان به‌فعالیت‌های گوناگون ازجمله اعتصاب غذا دست زده‌اند، درود می‌فرستم.
با قدردانی از فعالیت‌های‌هواداران مجاهدین در داخل ایران و هم‌چنین هموطنان و ایرانیان برپا کننده تظاهرات و اعتصاب‌غذای سه‌روزه در کشورهای مختلف از جمله انگلستان، هلند، آلمان، سوییس، ایتالیا، بلژیک، کانادا، نروژ، سوئد، فرانسه و آمریکا تأکید می‌کنم: 
شما نشان دادید که قهرمانان سربه‌دار، به‌رغم گذشت نزدیک به‌سه دهه از ‌شهادت‌شان، هم‌چنان خروش آزادی و انقلاب در آسمان ایران‌اند و نام‌هایشان، شرح مظلومیت‌شان و شکوه پایداری و تسلیم‌ناپذیری‌ آن‌ها، رژیم ولایت فقیه را به‌لرزه در می‌آورد و به‌آزادی و رهایی ملت اسیر فرا می‌خواند.
همو‌طنان عزیز!
انتشار فایل صوتی ملاقات آقای منتظری و ۴ تن از مسئولان قتل‌عام، زلزله‌یی در درون و بیرون این رژیم ایجاد کرده است. 
این سند بسیار مهم، چند حقیقت اساسی را گواهی می‌کند: نخست آن‌که دربرگیرنده اعتراف صریح مسئولان قتل عام، به‌‌مشارکت در یک نسل‌کشی درحال وقوع است. و نشان می‌دهد که خمینی و اطرافیانش با کنار زدن همه ترتیبات و روال‌های خود رژیم، مستقیماً دست‌اندرکار کشتارند و درست در همین کشتار است که پایه‌های ولایت فقیه چندش‌آور بعدی شکل می‌‌گیرد.
واقعیت این است که خامنه‌ای، از طریق لفاظی رفسنجانی در مجلس خبرگان و نشست و برخاست خبرگان ارتجاع به‌حکومت نرسید؛ بلکه این کار، در کشتار زندانیان سیاسی صورت گرفت که توسط بالاترین مقام‌های وقت، یعنی همین خامنه‌ای و رفسنجانی و احمد خمینی مدیریت می‌شد.

حقیقت دیگری که آقای منتظری آن‌را به‌روشنی بیان کرد، این است که خمینی از سه‌چهار سال قبل، نقشه‌ آن قتل عام را در سر داشت و به‌گفته مکرر پسرش تصمیم گرفته بود که «مجاهدین از روزنامه‌خوان و مجله‌خوان و اعلامیه‌خوان»، همه را اعدام کند. 
بنابراین، کسانی که در این‌سال‌ها علت وقوع قتل عام را نبردهای فروغ جاویدان معرفی می‌کردند،کمک‌کار سیاسی همین رژیم و توجیه‌گر جنایات آن بوده‌اند. 
خمینی از ریشه‌داری مجاهدین در جامعه ایران و از عزم و استحکام این جنبش می‌ترسید. او چند ماه بعد، در نامه‌‌یی به منتظری دلیل عزل او را چنین توضیح داد که:‌ «روشن شده است كه شما این كشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرال‌ها و از كانال آنها به منافقین میسپارید».

حقیقت دیگر، کثرت هولناک قتل‌عام‌شدگان است. روش هیأت‌های مرگ در شهرهای مختلف به‌حدی جنون‌آساست که دژخیمان طرف گفتگو با آقای منتظری كه هزاران نفر را در تهران اعدام كرده‌اند، خود را در مقایسه با آن‌ها مخالف تندروی معرفی می‌کنند. با این حال، خمینی چند ماه بعد سیاست انکار و کتمان در پیش می‌گیرد و در نامه به‌آقای منتظری می‌نویسد: «تعداد بسیار معدود» اعدام‌شدگان را‌ «منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و میبینید كه چه خدمت ارزنده‌یی به استكبار كرده‌اید».
بنابراین، کتمان یا کم‌نمایی جنایت یا نسبت دادن آن به‌خود مجاهدین را از همان آغاز، خمینی بناگذاشت. با این‌همه، امروز بسیاری پرده‌های نیرنگ و دروغ کنار رفته و مظلومیت مجاهدین و حقانیت مقاومت‌شان بیش از همیشه می‌درخشد. 
این همان چیزی است که مقام‌ها و سخنگویان رژیم درباره‌ آن می‌گویند: «اذهان جوانان کشور به شک افتاده است». آن‌ها می‌گویند: «برای تغییر نگرش جامعه نسبت به مجاهدین، تلاش صورت می‌گیرد»، و «جریان مرموزی به فکر تطهیر مجاهدین و اقدامات آن‌ها برآمده است» ...و می‌گویند: «احیای مجاهدین و مظلوم نشان دادن آن‌ها خیلی خطرناک است».
امروز بسیاری از مهره‌های رژیم و حتی برخی از دست اندركاران مستقیم قتل عام، تلاش می‌کنند خود را از این واقعه، بی‌اطلاع جلوه بدهند و از هر نوع موضعگیری درباره آن طفره بروند. یا با یاوه‌گویی علیه مجاهدین از اصل موضوع فرار كنند. در مقابل، برخی از جلادان وقیحانه‌تر از همیشه از کشتار دفاع می‌کنند. اما همه‌ آن‌ها در توجه گسترده مردمی به‌انتشار فایل صوتی اخیر، پایان رژیم خود را می‌بینند.

هموطنان عزیز!
اکنون زمان آن است که بر سر قتل‌عام زندانیان سیاسی مجاهد و مبارز، یک جنبش دادخواهی را در هرجا و به‌هر‌شیوه ممکن گسترش دهیم. 
جنبش دادخواهی قبل از هرچیز، اعلام مجرمیت قطعی خامنه‌ای، ولی فقیه ارتجاع است. 
ـ خامنه‌ای و همدستان او مجرمند؛ زیرا بالاترین مسئولان مستقیم قتل‌عام سال ۶۷ هستند.
ـ آن‌ها مجرم‌اند زیرا اطلاعات و اسناد این کشتار را پنهان کرده‌اند.
ـ خامنه‌ای و همدستان‌اش مجرم‌اند؛‌ زیرا خانواده‌های قتل‌عام شدگان را در ۲۸ سال گذشته سرکوب کرده‌اند.
ـ آن‌ها مجرم‌اند زیرا مجریان و مسئولان مستقیم کشتار را بی‌وقفه مورد حمایت قرار داده و در بالاترین مناصب سیاسی و قضایی قرار داده‌اند.

جنبش دادخواهی، مؤاخذه رژیم ولایت فقیه بر سر تمامی اسرار مخفی‌‌ ‌ این کشتار است. سران این رژیم باید بگویند اسامی کامل قتل‌عام‌شدگان چیست؟ باید بگویند که در هر شهرستان یا مرکز استان چند نفر را اعدام کرده‌اند؟ و باید بگویند که آن‌ها را در چه نقاطی دفن کرده‌اند و مزارهای جمعی قتل‌عام شدگان در کجاست؟
این ابتدایی‌ترین حق مادران داغدار است که بدانند فرزندانشان در کجا به‌خاک سپرده شده‌اند.

بله‌، باید روشن شود که ماجرای کسانی که در همان روزهای قتل عام، دستگیر و بلافاصله اعدام شدند، چه بود؟
ماجرای زندان اهواز، زندان دستجرد اصفهان و فاجعه زندان شیراز یا زندان‌های مشهد و تبریز چیست؟ 
ماجرای اعدام‌های جمعی کسانی که در غرب ایران به‌اتهام احتمالی هواداری از ارتش آزادی‌بخش دستگیر و به فاصله كمی اعدام شدند، چیست؟
و ماجرای آن‌هایی که بنا به‌مصاحبه اخیر موسوی تبریزی، دادستان جنایت‌پیشه خمینی، می‌خواستند در شهرها به مجاهدین بپیوندند، چیست؟

جنبش دادخواهی قتل عام شدگان، در عین‌حال، کارزار افشای هویت یک به‌یک تصمیم‌گیرندگان و مجریان این کشتار است. 
اعضای هیأت‌های مرگ در مراکز استان‌ها چه کسانی هستند؟ در جلسه سران سه قوه که درباره قتل عام زندانیان غیرمجاهد تصمیم‌گیری شد، چه گذشت؟ و مجمع تشخیص مصلحت که از ۵ مهرماه همان سال بر اساس دستور خمینی تعیین تکلیف زندانیان را برعهده داشت، چه تصمیماتی گرفت و چه تعداد دیگری را به حلقه‌های دار سپرد؟
و سرانجام جنبش دادخواهی، کوشش بی‌امان هموطنان و یاران مقاومت در خارج ایران برای محاکمه بین‌المللی خامنه‌ای و سایر سران رژیم به‌جرم نسل‌کشی و جنایت علیه بشریت است. 
ملل متحد و شورای امنیت باید ترتیبات سیاسی و حقوقی محاکمه بین‌المللی سران این رژیم به اتهام جنایت علیه بشریت را فراهم کنند.
محکومیت جهانی و رسمی این قتل‌عام یک گام ضروری برای توقف اعدام‌های جمعی در ایران است که هم‌چنان ادامه دارد و اخیراً در اعدام همزمان ۲۵ زندانی اهل سنت تکرار شد.
بله،‌ دادخواهی خون قتل‌عام‌شدگان، دادخواهی رنج‌ها و دردهای مادران و پدران داغدار و دادخواهی به‌خاطر خسارت انسانی و معنوی عظیمی که این رژیم به‌ملت ایران وارد کرده است. 
جنبش دادخواهی با خواست اسامی شهیدان، نشانی مزارها، هویت قاتلان و محاکمه سران رژیم؛ این جنبشی است که اساس استبداد و ستمگری ولایت فقیه را هدف قرار می‌دهد. 
همه مدافعان حقوق بشر و هر کس را که در سراسر جهان برای حقوق انسانی احترام قائل است به‌همراهی با خواست مردم ایران برای محاکمه سران رژیم فرا می‌خوانیم
این خواست، البته با آزادی ایران اسیر قرین است و آن روزی است که قهرمانان قتل‌عام‌شده همراه با همه شهیدان در نسیم حیات‌بخش آزادی، تمام ایران را شکوفا و زنده خواهند کرد.