مشخصات مجاهد شهید خسرو صحرایی
محل تولد: آبادان
شغل: كارگر
سن: 17
محل شهادت: تهران
زمان شهادت: 1360
آبادان – محلة ذوالفقاري
چنين محله يي، محل سكونت يك خانوادة كارگري بود. خانهاي قديمي و فقيرانه! پدرِ خانه كارگر سازمان آب و برق شهر آبادان بود. فقرِ مالي و كمبود امكانات و بهداشت عواملي بود كه فرزندان اين خانواده را از كودكي با مفاهيمي همچون درد, رنج و استثمار آشنا كرد. با ما بياييد تا با زندگي يكي از آن فرزندان از خطة خونگرم خوزستان آشنا شويد. نامش خسرو بود. خسرو صحرايي! ميليشيايي جوان و پرشور كه بهاران زندگيش را فداي خزان خلق خويش كرد تا باز هم آزادي در بهاري ديگر بشكوفد.
به ياد خسرو صحرايي، سرخگلي از باغِ شهيدان ميليشياي مجاهد خلق
خسرو پدري داشت كه تحت تاثير افكار ملي گرايانه و ضد استعماري دكتر مصدق بود. او هميشه به مبارزين و آزاديخواهان احترام ميگذاشت. اين افكار آزاديخواهانه، باعث شده بود كه پدر، فرزندانش و از جمله خسرو را تشويق به كسب عقايد سياسي و اجتماعي كند. خانواده اي به شدت مخالفِ رژيم سلطنتي، بستري بود كه خسرو در آن پرورش يافت. تا اينكه به بهار آزادي رسيد. هرچند كه اين بهار عمري كوتاه و گذرا داشت.
خسرو در زمان انقلاب ضدسلطنتي 14 سال داشت. اما فعالانه در تظاهرات عليه رژيم شاه شركت ميكرد. دوران نوجواني او هم زمان بود با سالهاي 58 تا60. زماني كه هنوز ميشد از آخرين قطرات آزادي در صحنة سياسي استفاده كرد. آن زمان خسرو كه نوجواني پرشور بود، با سازمان مجاهدين خلق آشنا شد و بزودي دريافت كه خميني و ارتجاع حاكم به اعتماد خلقي كه براي او فرش خون گسترد خيانت كرده است. خسرو فهميد كه خميني، فقط دَم از اسلام ميزند و نه تنها اهداف آزاديخواهانه يي ندارد، بلكه برعكس بزرگترين دشمن آزاديهاست. خسرو مي ديد انقلابي كه با خون بهترين جوانهاي ميهن و بر امواج خروشان مردمي رقم خورد، حالا توسط گرگي در لباس ميش به سرقت برده شده. او مي ديد كه انقلاب ربوده شده، و براي باز پس گرفتن حقّ مردم و آزاديها، بايستي باز هم كمرِ همّت بست. پس به هيأت ميليشياي مجاهد خلق در آمد و عزم كرد كه بهاي اين آزادي را هر چه باشد بپردازد.
قلبها سرشارند
كوچهها بيدار،
ابرها پربارند
لحظة باريدن، در همين نزديكيست
رقصِ پولاد، ميانِ تنِ شهر
خشم سوزندة تبدارِ صداي پيشتاز
شعلهيي نابتر از قلبِ صدف
پرچمِ سرخِ سحر
عزمِ جنبش دارد
شهر از شوق، به خود ميلرزد
بعد از اينكه دادستان ضدخلقي آبادان، فشار را بر نيروهاي انقلابي و بخصوص مجاهدين افزايش داد، خسرو آبادان را ترك كرد و عازم تهران شد. از آن به بعد تهران، صحنة ادامة فعاليتهاي او عليه ارتجاع شد و لحظه اي از مبارزه با رژيم خميني دست برنداشت.
در دوران مبارزة افشاگرانة سياسي، (فاز سياسي) خسرو براي اينكه بتونه به سازمان كمك كنه بنايي ميكرد و پول ناچيزي رو كه به دست مي آورد، به سازمان ميداد. در تظاهرات و ميتينگها شركت ميكرد. تا اينكه به 30خرداد 60 رسيديم. وقتي كه ارتجاع با به رگبار بستن مردم بيدفاع، چهرة واقعي خودش رو به نمايش گذاشت.
30 خرداد سرفصلي در زندگي مبارزاتي خسرو بود. او عزمش در ادامه راه مصمم تر از هميشه شد. آن روز او دريافت كه تنها راهِ و درافتادن با اين رژيم خونريز كه تظاهرات مسالمت آميز مردم را با رگبار مسلسل پاسخ داد، قهر انقلابي است.
رشادت و دلاوري خسرو در تظاهرات چشمگير بود. يادمه يك روز در تظاهراتي در شيراز وقتي ديد كه اوباشِ چماقدار به صف خواهران ميليشيا حمله ور شده اند، طاقت نياورد. خودش رو سپرِ اونها ميكرد و با دلاوري ايستاد و ضربات چوب و چماق اونها رو متحمل شد تا به اين شكل از خواهران مجاهدش دفاع كنه.
نيمة دوم شهريور ماه سال 60!
اون روز آخرين بار بود كه خسرو رو ديدم. ميخواستيم به تظاهرات بريم. يادم مياد اون روز خسرو حمام كرد، لباس نو پوشيد و سرحال و شاداب شروع به نوشتن وصيتنامه كرد و رفت. بعد از اون ديگه خسرو رو نديدم. ولي هيچوقت يادش از دلم بيرون نميره و هميشه در قلب و ضميرم زندهاس. سرخگلي از باغِ شهيدان ميليشياي مجاهد خلق!
خسرو حين شركت در تظاهرات توسط بسيجيانِ لباس شخصي با وحشيگري و خشونت دستگير و روانة زندان شد. مزدوران وقتي با مقاومت خسرو روبرو ميشوند به پايش شليك ميكنند و او را با خود ميبرند.
27 شهريور 1360 - بعد از يك هفته شكنجه هاي وحشيانه، تيرهاي شقاوت دژخيمان بر سينة خسرو نشست و بهارانِ زندگي او را پر پر كرد. او هنگامِ شهادت هنوز به سن قانوني نرسيده بود و 17 سال داشت. خسرو در آخرين لحظات زندگياش شعار ميداد: «مرگ بر خميني».
خسرو صحرايي در بهشت زهرا، قطعة 41 به خاك سپرده شد. در روزنامة كيهان رژيم مورخ 28/6/1360 خبر شهادت وي به همراه 80 نفر ديگر درج شد.
پيراهني ز رنگ به تن کرده
با قلب خون فشان
اين لاله هاي شهري
از گودهاي جنوب شهر
مي آيند
اين لاله هاي شهري
از نان و از رهايي
حرف مي زنند
اين لاله هاي شهري آيا
در توپخانه، در جادة قديمِ شميران
در اوين/ پژمرده ميشوند؟/ نه! (خسرو گلسرخي)
وصيتنامة مجاهد شهيد خسرو صحرايي - 18/7/60
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم/ الَّذينَ آمَنوا وَ جاهَدوا في سَبيلِاللهِ بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ عَنْ رَبِّهِمْ
من خسرو صحرايي فرزند محمد علي متولد آبادان با آگاهي كامل و صدق گفتار، راه سازمان مجاهدين خلق ايران را انتخاب كردهام و هيچكس مرا مجبور به قبول عقايد و افكار اين سازمان نكرده است و تا آخرين قطرة خون خود را در راه آرمان مقدّس مجاهدين كه همانا اسلام انقلابي است فدا خواهم كرد. وَ سَيَعْلَمَ الَّذينَ ظَلَموا اَيَّ مُنْقَلَبَ يَنْقَلَبون.
در گذرگاهت سرودی ديگرگونه آغاز کردم
من برگ را سرودی کردم
سرسبزتر ز بيشه
من موج را سرودی کردم
پر نبض تر ز انسان
من عشق را سرودی کردم
پر طبل تر ز مرگ.
من موج را سرودی کردم
پر طبل تر از حيات
مریم رجوی: خونهای مجاهدین و مبارزین آرمانخواه، هرگز از جوشش بازنمیماند و در تمام این سالیان، روح عصیان و اعتراض جامعه ایران در پیکار با رژیم ولایت فقیه بوده است.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید