يادي از سه خواهر و سه برادر از خانوادة احمدي
يادي از سه خواهر و سه برادر از خانوادة
احمدي و دوتن ديگر از اعضاي اين خانواده يوسف و محمدآتشجامه(پسرخاله آنها)كه در راه
دفاع از آرمانشان به شهادت رسيدند
تنها بازمانده اين خانواده مجاهد اشرفي
مسعود احمدي است.
اولين شهيد اين خانواده خسرو احمدي بزرگترين
برادر، قهرمان ورزشي, كارمند شركت ملي نفت ايران - دانشجوي آمريكا
اوكه براي ادامة تحصيل به آمريكا رفته بود
به سازمان دانشجويان مسلمان هوادارسازمان مجاهدين خلق پيوست يك ماه و نيم بعد از پيروزي
انقلاب ضدسلطنتي تحصيلش در آمريكا رو نيمهكاره رها كرد و به ايران برگشت و فعاليتش
با سازمان رو ادامه داد. در 20 بهمن سال 60 دستگير و سرانجام او مدال قهرماني طاقت
انساني را شهادت زير شكنجه در 9 اسفند 60 در زندان عادلآباد شيراز كسب كرد و اينطور
شد كه سر برراه آزادي نهاد و با فداي همه چيز خود براي مردم و وطنش ستاره اي درخشان
از پايداري مجاهد خلق شد.
ديگر شهيدان اين خانواده گران قدر 4سرو
ايستاده قامت در كشتار فجيع تابستان 67 مي باشند.همگي اين مجاهدان قهرمان در يك روز
در روز 13 مرداد سال 67 در زندان اصفهان سربلند و با افتخار به شهادت رسيدند . اما
نامشان در تاريخ ميهن جاويد ماند محمد، فريبا و فرحناز و برادر ديگر آنها منصور كه
بر دار شرف در شهريور 67بوسه زد و جاودانه شد.
محمد،32 ساله كارمند شركت ملي گاز ايران
در زمستان سال 60 دستگير شده بود وهفت سال درزندان اصفهان شديرين شكنجه ها را تاب آورد
تا اينكه در اين روز سربدار شد و به عهدش به خدا و خلق وفاكرد.
فريبا22 ساله و فرحناز 20ساله هر دو، اوايل
سال 64 دستگير شدند.آنها به ترتيب به 15 و 10 سال زندان محكوم شده بودند، از جمله اتهامات
آنها حضور برادر و خواهرشان در ارتش آزاديبخش بود. بخاطر اينكه فريبا علناً در زندان
از مواضع و هويت مجاهديش دفاع ميكرد خواهران همبندِ او، به فريبا لقب «خورشيد» داده
بودند. فريبا همواره بطور علني از سازمان دفاع ميكرد و هيچ هراسي از دژخيمان در دل
نداشت. در بند با شجاعت با بازجويان و نگهبانان درگير ميشد و روي ديوارها شعار مينوشت
وحركات اعتراضي زندانيان را سازمان ميداد.
در تير ماه روزي بازجويي به نام عبدالله
ازفريبا دربارة موضعش سؤال ميكند و فريبا قاطع و كوبنده پاسخ ميدهد: «الان ميگويم،
ده بار ديگه هم بپرسيد تكرار ميكنم كه با تمام وجودم سازمان مجاهدين رو قبول دارم
و مواضعم هيچ تغيير نكرده. شما هم هركاري خواستيد بكنيد. ا ينطور بود كه اين خورشيد
آزادي سرانجام با خواهرش فرحنازو همراه با 6 خواهرمجاهد ديگر در زندان دستگرد اصفهان
تيرباران ميشوندمجاهدان شهيد، كبري ورپشتي، فخري مجتبايي، فردوس حبيب اخياري، قدسي
هواكشيان، نسرين شجاعي و خواهري به نام محبوبه.
منصور26 ساله درسال 64 در حاليكه قصد خروج
از كشور براي پيوستن به سازمان مجاهدين داشت دستگير شد.
منيژه احمدي از شهيدان قهرمان عمليات فروغ
جاويدان است كه در سن 29 سالگي در حاليكه يك پسر 5 ساله داشت به عهدش با خدا و خلق
وفا كرد و جاودانه شد.
منيژه بعد از گرفتن ديپلم به شغل آموزگاري
روي آورد. او از تابستان سال 58 با سازمان مجاهدين خلق ايران آشنا شد و ازپاييز همان
سال فعاليتهاي خود را در ارتباط با سازمان مجاهدين خلق ايران شروع كرد.
درشروع جنگ ضد ميهني ايران و عراق، جزو
نيروهاي سازمان بود كه درآبادان ماند با اينكه مردم شهر را ترك ميكردند، اما تعدادي
از مجاهدين براي دفاع از خاك وطن در شروع جنگ در شهر ماندند،منيژه هم عليرغم مخالفت
دوستان و آشنايان بعنوان يك زن مجاهد مصمم بود كه بماند و به اين ترتيب بود كه او و
سايرخواهران مجاهد در اين رابطه نقش خودشان رو بر عهده گرفتند.اين درشرايطي بود كه
بدستور دادستان وقت آبادان آخوند عراقي تعدادي از مجاهدين درحين دفاع از كشور دستگير
شدند كه بعدها با شروع مقاومت مسلحانه سراسري همگي اونها اعدام شدندو بقية نفرات از
جمله منيژه را از شهر بيرون كردند.
منيژه در 12 آبان 1361 از كشور خارج شد
و به پايگاه سازمان مجاهدين در تركيه پيوست. در ادامه فعاليتهايش همزمان با تشكيل ارتش
آزاديبخش او در كسوت رزمندة آزادي به مسئوليتهاي جديد خود قيام كردو در عملياتهاي مختلف
شركت داشت تا اينكه در عمليات فروغ جاودان در اثر اصابت تركش از پشت سرش در كنار برادرش
و در جلوي چشمان او بخون غلطيد وفديه رهائى خلق و ميهن شد.پيكر او در خاكپاي سيدالشهدا،
حسينبنعلي (ع) در واديالسلامِ كربلا به خاك سپرده شد.
عشق يعني باز مرغي
پركشيد، در شب زندان گل آذر دميد، عشق يعني زير آتشبار شب، گفتگو از صبح نو با تاب
و تب، عشق يعني صدقْبال و پرْفدا، پرزدن تا اوج اوج قلهها ، عشق يعني ديدن روز
ظفر، در شبآوار پر از دود و شرر، حال دانستم كه نامش عشق بود، اين روايتها تمامش
عشق بود…
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر