۱۳۹۴ اردیبهشت ۳, پنجشنبه

پروازکن پرنده کوچک


پروازکن پرنده کوچک

پرواز کن، پرنده‌ی کوچک، پرواز کن
تا فراسوی خیال، بال بگشای
تا نرم‌ترین ابرها
و سپیدترین پرندگان
فراتر از نسیم عشقی بهشتی
و از سیاره‌ها و ستارگان، درگذر
جهان تنهای ما را ترک گوی
از اندوه و درد بگریز
و آنگاه باز پرواز کن!
پرواز کن ای گرامی‌ترین
که اینک! آغاز سفر بی‌انتهایت فرا رسیده است
شادی شایسته‌ات را
که بسا زیباتر از جهان ماست برگیر!
و به ساحلی دیگر پربکش!
آنجا که صلح و دوستی افزونتر است
و این خاطره را نیز، چه تلخ و چه شیرین،
تا دیدار دیگرمان
بیاد داشته باش.
پرواز کن، بی‌هراس پر بکش
بی درنگ نفسی
یا فروریختن اشکی.
زیرا که قلبت فراتر از تو پرکشیده
و روحت به آزادی رسیده
راهی شو! بی‌درنگی برای من
که تو برفراز جهان، صعود خواهی کرد
فراتر از دستهای زمان!
ماه برخواهد آمد و مهر غروب خواهد کرد
لیک من از یادت نخواهم برد.
پرواز کن، پرنده‌ی کوچک من پربگشای
تا بدانجا که تنها
آوای ترانه‌ی فرشتگان طنین‌انداز می‌شود.
آنجا که زمان، حقیقی ست
و آنگاه !
آوازی در ده و روشنایی را دریاب.

۱۳۹۴ فروردین ۳۱, دوشنبه

ایران - یادنامه شهیدان فروغ جاویدان



 یادنامه شهیدان فروغ جاویدان

 


درمرداد ماه سال 77 دو اثر جامع درباره عملیات فروغ جاویدان توسط انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران منتشر گردید.
عنوان کتاب اول «دهمین سالگرد فروغ جاویدان» و عنوان کتاب دوم «یادنامه شهیدان فروغ جاویدان» است.

در اولین صفحه از کتاب دهمین سالگرد فروغ جاویدان بخشی از سخنان رهبر مقاومت برادر مجاهد مسعود در اول مرداد 67 در قرارگاه اشرف در گردهمایی بزرگ رزمندگان برای توجیه و تصمیم‌گیری نهایی عملیات فروغ جاویدان درج شده.
در فهرست کتاب اول این عناوین مشاهده می‌شوندـ
-بخش اول بخشهایی از گزارش نهایی ستاد فرماندهی ارتش آزادیبخش درباره عملیات بزرگ فروغ جاویدان
-بخش دوم، فروغ جاویدان از زبان دشمن
این بخش از جمله شامل گزارش ویژه و خیلی محرمانه فرماندهی کمیته‌های رژیم درباره عملیات فروغ جاویدان است
-بخش سوم، کشته و زخمی شدن 55هزار تن از مزدوران، یک ضربه استراتژیک و جبران‌ناپذیر بر دشمن
-عنوان بخش چهارم عبارت است از: «روضه‌های مرصاد، مانورهای وحشت» که به واکنشهای و مانورهای رژیم پس از عملیات فروغ جاویدان می‌پردازد.
-در بخش پنجم و ششم کتاب، گزارشاتی از استقبال شورانگیز مردمی از ارتش آزادی و حمایت مردم ازعملیات فروغ جاویدان در سراسر ایران درج شده است.
- عنوان بخش هفتم کتاب عبارت است از: زنان مجاهد در صحنه عملیات فروغ جاویدان. که در چهار فصل به کنار زدن موانع ارتجاعی از سر راه زنان، خاطره‌های نبرد، و رزم حماسی زنان، می‌پردازد.
-بخش هشتم، خواننده نمونه‌هایی از بازتاب عملیات فروغ جاویدان در رسانه‌های جهان را می‌خواند.
-نهمین بخش به موضوع قتل‌عام زندانیان سیاسی در زندانهای رژیم خمینی اختصاص دارد که در چهار فصل گزارشهایی از قتل‌عام زندانیان سیاسی اززبان شاهدان، کارزار مقاومت ایران برای توقف قتل‌عامها و محکومیت رژیم خمینی و اعتراف سردمداران رژیم به قتل‌عام وحشیانه زندانیان سیاسی، و نامه‌های اعتراضی منتظری، اسناد رسوایی جنایت ننگین خمینی، در این بخش درج شده.
-بخش دهم کتاب دهمین سالگرد فروغ جاویدان با عنوان «فوران دنائت ضدانقلابی در سرفصل فروغ جاویدان به وحشت مشترک و همنوایی‌های ضدانقلابی ضدانقلاب غالب و مغلوب و همسویی جنایتکارانه پس‌مانده‌های ساواک شاه با دژخیمان خمینی اختصاص داره.
-دربخش یازدهم منتخبی از مقاله‌ها و اظهارنظرهای منتشر شده پیرامون فروغ جاویدان گردآوری شده.
-آخرین بخش کتاب دهمین سالگرد فروغ جاویدان با عنوان آنها که مشعلهای فروغ را برافروختند، گزیده‌هایی از سخنان رهبری مقاومت درباره این عملیات کبیر را دربرگرفته است.‌

کتاب اول فروغ جاویدان به شرح گزارش عملیات فروغ جاویدان و علل آن و تاثیرات سیاسی آن مربوط می‌شد. و هر هموطنی با مطالعه این کتاب به نقش عظیم این عملیات در برهم زدن توطئه‌های ارتجاعی و استعماری که برای نابودی مقاومت مردم ایران طرحریزی شده بود پی می‌برد.

اما کتاب دوم فروغ جاویدان با عنوان «یادنامه شهیدان فروغ جاویدان» گنجینه‌ای است بسیار نفیس، در بیش از 1350صفحه شامل یادنامه‌های یکهزار و سیصد‌ و چهار تن از قهرمانان شهید در عملیات کبیر فروغ جاویدان. رشیدترین، آگاه‌ترین و پاکبازترین فرزندان مردم ایران، قهرمانانی که با رزم و فداکاری و نثار خون پاکشان جنبش مقاومت مردمی را در یکی از حساسترین سرفصلها، در برابر انواع توطئه‌ها تضمین و بیمه کردند.
در این کتاب، یادنامه شهدا به ترتیب اسامی آنها بر اساس حروف الفبا تنظیم شده هــر صفحه به یک شهید گرانقدر عملیات کبیر فروغ جاویدان اختصاص یافته است. در هر صفحه، نام و عکس و مشخصات یکی از این شهدای قهرمان را با شرح کوتاهی زندگینامه آن شهید، به همراه گزیده‌ای از نامه‌ها و وصیتنامه‌ ، و خاطراتی از شهید مشاهده می‌کنیم. در برخی از صفحات همچنین خاطراتی از شهیدان و یا شرح حماسه‌هایی که این شهیدان در صحنه‌های نبرد آفریدند دیده می‌شود.

در بخشی از مقدمه کتاب درباره جایگاه شهیدان فروغ جاویدان چنین می‌خوانیم:
«بدون شک، تمامی انسانهایی که در طول تاریخ و در نبرد مستمر فرزند انسان علیه ستم و استثمار و برای آزادی و برابری جان باخته‌اند، کمال انسانیت را به‌نمایش گذاشته‌اند، چرا که نقد جان را در مسیر رسالتی شکوهمند و در راه سعادت همنوعانشان در طبق اخلاص نهاده‌اند. اما شهیدان فروغ جاویدان، به‌راستی شاهدان شهیدانند و منزلت و جایگاه ویژه‌یی در تاریخ مبارزات رهائیبخش مردم ایران دارند. اگر عملیات فروغ جاویدان، فراتر از ضربه‌های جبران‌ناپذیر نظامی بر نیروهای ارتجاع، یک رشته مسائل سیاسی و استراتژیکی را در آن سرفصل خطیر حل کرد، و اگر تصمیم‌گیری در مورد عملیات فروغ جاویدان دارای اهمیتی فوق‌العاده بود؛ هر‌ کس که برگهای خونین این مجموعه را ورق بزند، تصدیق خواهد کرد که حماسه فداکاری و پاکبازی رزمندگانش هم، یکی از درخشانترین حماسه‌های مقاومت در تاریخ ایران است».
در ورق زدن برگهای یادنامه شهیدان و با تأمل در کلام و زندگی و فدای جاودانه‌ فروغها، آنچه چشمگیر و برجسته است، راه و آرمان و خلق و میهن محبوبی است که این شهیدان در مسیرش هستی خود را نثار کردند و این همان چیزی است که این کتاب را به گلستانی عطرآگین تبدیل کرده است که رایحه فرا رسیدن محتوم فردای آزاد ایران را به مشام می‌رساند.

۱۳۹۴ فروردین ۲۷, پنجشنبه

مجاهدان قهرمان 30فروردین 1351 ناصر صادق ، علی میهندوست، محمد بازرگانی ، علی باکری





به مجاهدان قهرمان 30فروردین 1351 ناصر صادق ، علی میهندوست، محمد بازرگانی ، علی باکری

ستاره دور است!
از این‌روست که با شما رابطه برقرار می‌کنم
از این‌روست که
از شما می‌گویم
و بر این یقین نیز هستم
که بر خلاف شعرهای شاعران
شما ستارگانی نبودید که از آسمان فرو افتاده باشید!
در سیاهی شب ما.

چرا سخن رؤیایی بگویم؟
وقتی شما از همین شهرهای خودتان
از همین خانه‌های ساده‌ی مردم خودمان شکفته‌اید.
با این حال
واژه‌های ما کم است و از این روست که باز هم
شما را ستارگان خطاب می‌کنم
به عکستان می‌نگرم
و با تحسینی که به شکل قلبی داغ است فریاد می‌زنم
نگاه کنید! ستاره‌ای که دمید را دیدید!
نامش ناصر صادق بود!
و باز
به کلماتتان نگاه می‌کنم، در سکوی اتهامی
که پس از تخت شکنجه تشکیل شد
و می‌گویم
آی مردم! دیدید!
ستاره‌ی بشارت بخشی طلوع کرد
نامش محمد بازرگانی بود
و باز
از ستاره‌ای سخن می‌گویم
که مثل درختی سرسبز از کوچه‌های شهرمان سر زد
و کلماتش غرور صد نسل شد
نامش علی میهندوست بود

و هیچ‌گاه نخواهم گفت:
«آن ستارگان به خاک افتادند»
چرا که شما، ایستاده‌اید،
در کلمات چهارمین ستاره که سالهاست
واژگانش نور میافشاند
بر شهر خون و اختناق گرفته‌ی ما
و هم‌چنان
از کشتی‌ای سخن می‌گوید
که روزی به ساحل ما خواهد رسید.
ستاره دور است
از این‌روست که با شما رابطه برقرار می‌کنم
از این‌روست که
از شما می‌گویم.

۱۳۹۴ فروردین ۲۲, شنبه

ایران -سلامی دوباره به آفتاب


ایران -سلامی دوباره به آفتاب
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
از فصل‌های خشک گذر می‌کردند
به دسته‌های کلاغان
که عطر مزرعه‌های شبانه را
برای من به هدیه می‌آوردند
به مادرم که در آیینه زندگی می‌کرد
و شکل پیری من بود
و به زمین، که شهوت تکرار من، درون ملتهبش را
از تخمه‌های سبز می‌انباشت - سلامی دوباره خواهم داد

می آیم، می آیم، می آیم
با گیسویم: ادامه بوهای زیر خاک
با چشمهایم: تجربه‌های غلیظ تاریکی
با بوته‌ها که چیده‌ام از بیشه‌های آن سوی دیوار
می آیم، می آیم، می آیم
و آستانه پر از عشق می‌شود
و من در آستانه به آنها که دوست می‌دارند
و دختری که هنوز آنجا،
در آستانه پر عشق ایستاده، سلامی دوباره خواهم داد.

۱۳۹۴ فروردین ۱۷, دوشنبه

ایران -مجاهدشهید خیریه (سیمین ) صفایی



مجاهدشهید خیریه (سیمین ) صفایی


تولد:1336

محل تولد: آبادان

شهادت: قتل عام زندانیان سیاسی 1367

 محل شهادت -نحوه شهادت: اوین- تیرباران

خیریه (سیمین) صفایی، در سوم آبان ماه 1336 در آبادان بدنیا آمد. دیپلم دبیرستان خود را در سال 1355 در آبادان گرفت و با ادامه تحصیل و گذراندن دوره کارآموزی معلمی، مشغول بکار شد. با شروع جنگ ایران و عراق در سال 1359 او بهمراه صدها هزار خانواده ایرانی، راهی تهران و خوابگاه مهاجرین جنگی گردید. از آنجا که انسانی دردمند و دلسوز مردم زحمتکش بود، بعنوان آموزگار در یکی از روستاهای اطراف یافت آباد به تدریس مشغول شد. با ایجاد شرایط جدید در زندگی، و فشار و اختناق روز افزون رژیم  آخوندی، بیشتر از گذشته با مجاهدین خلق آشنا شد و به فعالیتهای سیاسی و ضد ارتجاعی پرداخت. او در خوابگاه مهاجرین جنگی به همراه دوستان و همفکران خود گروه مطالعاتی تشکیل داد. اما دیری نپایید که حمله و هجوم باندهای سیاه رژیم به اماکن مختلف وسعت گرفت و سیمین نیز همراه خیل جوانان همدوره خود، در پاییز سال 60 دستگیر و روانه  بند 209 اوین گردید. پس از طی دوران سخت بازجویی، در یک دادگاه چند دقیقه ای به جرم هواداری از مجاهدین خلق به 7 سال حبس محکوم شد که قاعدتآ در تابستان سال 67 باید آزاد می شد... در یکی از آخرین ملاقاتهایش به مادر بسیار عزیزش که سخت بی تاب و نگران او بود گفته بود: "مادر از من می خواهند که همکاری کنم و در مصاحبه شرکت کنم تا آزاد شوم. من مصاحبه نمی کنم، من به دوستان و آرمان خودم خیانت نمیکنم. صبور باشید، خدا بزرگ است خیریه (سیمین) متعلق به نسلی بود که در پروسه قیام 57 پا به عرصه سیاست و مبارزات اجتماعی نهاد و با آرمان "آزادی، برابری و بهروزی" برای مردم و میهن خود، با صداقت و فداکاری بار اصلی انقلاب بهمن را بر دوش کشید و "نسل انقلاب" لقب گرفت. نسلی که از پا ننشست و در فردای 22 بهمن، در حالیکه فرصت طلبان میوه چین و تازه از راه رسیدگان پرمدعا در همدستی با فاشیسم مذهبی بر سر سفره ملاخور شده انقلاب سخت مشغول تقسیم غنائم و قدرت بودند، باز هم در کنار مردم مظلوم فریاد آزادی سرداد و در هشت مارس همان سال یعنی فقط سه هفته بعد از پیروزی انقلاب! در پاسخ شعار "یا روسری یا توسری" چماقداران حکومتی، خروشید که: "ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم"
این فقط آغاز رویارویی "نسل انقلاب" با حاکمان تازه به دوران رسیده ای بود که در بیرحمی و شقاوت و شیادی، در تاریخ معاصر نظیر ندارند. نسلی که به آرمانش خیانت نکرد و در سودای "آزادی" تا پای جان ایستاد؛ در سطح شهرها با چماق و دشنه و ژ- ث بر خاک میافتاد، فوج فوج راهی زندانها میشد، شکنجه و تیرباران میشد و یا بر سر دار میرفت... نسلی که در سیاهترین دوران تاریخ این میهن به آخوندهای پلید "نه" گفت، مقاومت کرد و تسلیم نشد. نسلی پرافتخار، سرفراز و نامدار ولی گمنام و بی نام و نشان!
وقتی در تابستان داغ و سوزان 67 خمینی تبهکار فرمان و فتوای "تمام کُش" کردن بازماندگان "نسل انقلاب" در زندانها را صادر کرد، مجاهد خلق سیمین صفایی و صدها زن دلاور همبندش، در تاریکی و سکوت سنگین داخلی و بین المللی سر بر دار شدند. عجبا که هنوز در هیچ نهاد و بنیاد و مرجع و محفل حقوق بشری نامی از سیمین و بسیاری همچون سیمین به چشم نمیخورد. البته رژیم اسلامی حتی آدرس مزار یا محل دفن و یا سنگ قبری هم از سیمین به خانواده اش نداد.
بله! سخن از نسل آرمانها و ارزشهاست، نسل امیدها و آرزوها، نسل وفا و ایمان، نسل پایداری تا فراسوی طاقت انسان، نسلی که متهم به هر اتهامی شد و هر بلائی که خواستند و توانستند بر سرش آوردند. نسلی که برای استقلال و آزادی میهن و مردم محبوبش ازهمه چیزش گذشت ولی حتی یک سنگ قبر هم برایش نگذاشتند!."

ایران - مجاهد شهید فریبا دشتی






نام ونام خانوادگی : فریبا دشتی
متولد: -
محل تولد: خوزستان
شغل- تحصیل:-
شهادت: مرداد 1367
محل شهادت - نحوه شهادت : اوین- سربدار
فریبا دختری خونگرم از خوزستان زرخیز ایران بود که بخاطر جنگ خانمان سوز ایران و عراق، همراه با خانواده اش آواره اصفهان و تهران شده بودند. با شروع سرکوب سراسری و موج کشتارها توسط خمینی تبهکار در سال شصت، برادر دلیرش «هود دشتی» دانشجوی دانشگاه توسط پاسداران در شیراز به قتل میرسد و دو خواهرش به رزمندگان آزادی در نوار مرزی می پیوندند.
فریبا هم سال ۶۲ دستگیر میشود و در اوین بجرم هواداری از مجاهدین خلق به ۶ سال حبس محکوم میگردد... ما طی سالهای ۶۵ و ۶۶ مدت زیادی در اوین همبند و حتی همسلول بودیم.
اوایل سال ۶۶ فریبا بجرم «سر موضع بودن» و برای تنبیه بیشتر، بهمراه تعداد دیگری از بچه های بند همچون سوسن صالحی، مژگان سربی، زهره حاج میراسماعیلی، ناهید تحصیلی، مریم محمدی بهمن آبادی و... به زندان مخوف گوهر دشت منتقل شدند. آنها پس از چند ماه انفرادی و فشار و ضرب و شتم و اعتصاب غذا، پائیز ۶۶ دوباره به اوین و به بند تنبیهی «سالن یک» در طبقه اول ساختمانی که ما قرار داشتیم منتقل شدند.
در آنجا باز هم فشار و اذیت و آزار در اتاقهای دربسته ادامه داشت تا سال ۶۷ و آن مردادِ گران در آن تابستان سوزان، و داستان یاس ها و داس ها و دارها و فصل قتل عام گلها....
برخلاف تصور فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران، داستان ستیز نسل ما با افعی های عمامه دار، بعد از رفتن حماسی آن دلاوران و سربداران و آن همه «فرو ریخته گلهای پریشان در باد» پایان نیافت و هنوز که هنوز است با جلوداری نسل جوان کشور، حکایت همچنان باقیست.
در دهه سیاه شصت، در آن جهنم خمینی ساخته، و در سکوت و سازش سودجویان شرق و غرب عالم، فریبا در زمره آن نسل گمنام ولی نامداری بود که از همه چیز خود برای آزادی مردم میهنش گذشت و سرانجام سر به دار شد در حالیکه هیچ مزار و حتی یک سنگ قبر هم در این دنیا ندارد!