مهدی حاجیان سال ۱۳۴۴ در برازجان چشم به جهان گشود. نوجوان ۱۶ ساله و دانشآموز پرشوری که در راه آزادی سر از پا نمیشناخت. از همینرو رژیم کودککش خمینی در آبانماه ۱۳۶۰ او را در حالیکه ۱۶ سال بیشتر نداشت بعد از شکنجههای وحشیانه در بهبهان اعدام کرد.
خاطره یکی از همبندیهای مجاهدشهید مهدی حاجیان:
اولین بار که مهدی رو دیدم ساعت نزدیک ۲بعدازظهر بود. داشتم لباس میشستم. از چهره و لباسهاش معلوم بود موقع دستگیری خورده زمین. مهدی به پاسداری که دستش رو گرفته بود با عتاب گفت:« میخوام نماز بخونم!» پاسدار با حالت تمسخر جواب داد: «نماز چیه تو که کارت تمومه!» بعد مهدی رو هل داد و روی زمین انداخت و گفت، همین جا روی زمین آسفالت نماز بخون چند روز دیگه فهمیدم مهدی حین فرار از پایگاهی که توسط مزدوران محاصره شده بود، دستگیر شده.
مهدی میلیشیای پرشور ۱۶سالهای بود که مقاومت و تن زدن از فرومایگی و تسلیم رو با آگاهی و اختیار برگزیده بود. هر چند سنش کم بود اما راه و رسمی که انتخاب کرده بود باعث استحکام غیرقابل توصیف اون شده بود. از فردای دستگیری شکنجههای وحشیانه او توسط دژخیمان شروع شد. مهدی را بههمراه میلیشیای مجاهد دیگری بهنام امیر اجرامی که او هم ۱۸ سال بیشتر نداشت، نزدیک به یک ماه زیر سختترین و وحشیانهترین شکنجهها بردند.
هر شب ساعت۱۰ به بعد مهدی و امیر را به پل مارون در ۵کیلومتری بهبهان میبردند سرشون رو تا حد خفگی زیر آب میکردند و این کار رو بارها تکرار میکردند تا اطلاعاتشون رو بدهند یا اینکه اونا رو توی رودخونه میانداختن و بعد هم بر بدنهای خیس اونها کابل میزدند. مهدی بر اثر این شکنجههای مستمر بسیار لاغر و ضعیف و بیمار شده بود. از مهدی میخواستند دوستانش را که قبل از محاصره پایگاه تونسته بودند فرارکنند لو بده اما جواب مهدی این بود: « میدونم اما نمیگم!» شگفتا از این عزم جزم! چند بار هم صحنه اعدام مصنوعی براش ترتیب داده بودند ولی پاسخ او مقاومت بود و باز هم مقاومت؛ ما هم از این همه استقامت روحیه میگرفتیم.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر