۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۰, یکشنبه

مجاهد شهید مجید رمضانپور همه جا با مجاهدين بودم. نمي شود وقت اعدام نباشم!



مشخصات مجاهد شهید مجید پوررمضان
محل تولد: شیراز
 تحصيل: دانشجو
سن: 29
محل شهادت: کرج
زمان شهادت: 1367

سروي كه بارسم ايستاده مردن، رفت
يادي از مجاهد شهيد مجيد رمضانپور
پيش رفتار تو پا برنگرفت از خجلت
سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست
هر يك از شهيدان قتل عام سال 1367 ويژگيهايي داشتند كه هرگز از ياد آدم نمي روند. مجيد رمضان پور يكي از اين شهيدان والامقام است كه خاطرة انتخاب تكان دهنده و قهرمانانه اش به راستي هرگز از دل و ياد ما نرفته و نمي رود. من هرگاه كه ياد او مي افتم بهتر مي فهمم كه  چرا «مجاهد» بودن فقط يك نام نيست. مجاهد زيستن و مجاهد مردن يك رسم است. رسمي كه در نهايت بايد بهايي خونين برايش پرداخت. اين رسم را مجيد در آخرين روز حياتش به اثبات رساند و در يك بزنگاه تاريخي «هويت» خود را انتخاب كرد. بي جهت نيست كه نقش يادش «از لوح دل و جان نرود»
واقعيت اين بود كه مجيد در پرونده مجاهد نبود. خودش هم در تمام مدتي كه با ما بود چنين ادعايي نكرد. پرونده او با گروه آرمان مستضعفين بود. او داراي خصائل بسيار چشم گير انقلابي بود.
در روز شنبه 22مرداد67 شنيدم كه مجاهد شهيد حسين نياكان با يك نفر ديگر دربارة او صحبت مي كند.
به او گفت: مجيد پوررمضان چي شده؟
گفت: اونو مي شناختي؟
گفت: آره تو قزلحصار هم بند بوديم.
حسين گفت: چند روز پيش او را به دادگاه آوردند، در دادگاه اتهامش را هوادار مجاهدين گفته بود، گويا به همين خاطر اعدامش كردند.
مي شناختمش، اتهامش كه اين نبود. مجيد اتهامش آرمان مستضعفين بود. اما وقتي از او اتهامش را پرسيدند گفت «مجاهد» اين كار به قدري تعجب برانگيز بود كه حتي ناصريان جلاد هم تعجب كرده بودكه چرا اتهامش را هوادار مجاهدين گفته است. حسين گفت: توي همين راهرو آمده بود بالاي سرش پرسيد مگر تو مجيد پوررمضان نيستي؟
گفته بود: چرا هستم!
ناصريان دوباره پرسيده بود: مگر تو از گروه آرمان مستضعفين نيستي؟
مجيد گفته بود: چرا، آرماني بودم، ولي الان هوادار مجاهدينم.
حسين گفت: مگر نمي دانست چه خبر است؟
 نفر روبه رويش گفت: چرا مي دانست، بچه ها هم به او گفته بودند كه دارند اعدام مي كنند، اين كار را نكن، ولي خودش تصميم گرفته بود با بچه ها برود. به بچه ها گفته بود: همه جا با مجاهدين بودم. نمي شود وقت اعدام نباشم!
حسين كه داشت اين حرفها را مي شنيد به من گفت: اين مجيد كه مي گويند، كدام مجيد بوده؟
گفتم: مجيد پوررمضان كه توي بند۳ سلول۱۳ بود، همون شيرازيه كه بهش مي گفتند كل حاجي.
گفت: آها، يادم آمد، مگر او آزاد نشده بود؟
گفتم: نه، از قزلحصار منتقل شده بود اين جا.
سرم را روي زانوهايم گذاشته بودم و به مجيد فكر مي كردم. سالهاي62 و63 وقتي سلولها دربسته شده و فشارها در بالالاترين حد بود، مجيد در سلول روبه رويي ما بود. از همان موقع با بچه ها خيلي مي جوشيد. در هر مراسمي كه بچه ها برگزارمي كردند، فعالانه شركت مي كرد. به خصوص مراسمي كه خاص سازمان بود، مثل ۱۵شهريور يا ۱۹بهمن يا ۳۰خرداد و ۵مهر. اين تازگي نداشت كه از مجاهدين هواداري كند و خودش بارها گفته بود كه مواضع سازمان را قبول دارد. اما هرگز فكر نمي كردم در چنين جايي به طور علني اعلام موضع كند.
هرگز از ياد من آن سرو خرامان نرود
#قتلعام67 #جنبش_دادخواهی #ایران #اعدام #زندانی_سیاسی #حقوق_بشر #مریم_رجوی #تهران #تبریز #خوزستان  #شیراز #اهواز  #tehran #مقاومت #مجاهدین #ایران
با ما درکانال پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadi


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر