۱۳۹۸ شهریور ۶, چهارشنبه

مجاهد شهید ابراهیم اسدی - افتاده‌ای گردنفراز


مشخصات مجاهد شهید ابراهیم اسدی
محل تولد: اهواز
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 61
محل شهادت: اشرف
تاریخ شهادت: 1392
سابقه مبارزاتی: ۳۴سال

 «آنچه اکنون در اشرف و لیبرتی می‌گذرد، عین کارزار سرنگونی است. با ایمان راسخ نسبت به تغییر دوران و با اشراف به تمامی توطئه‌هایی که سر راهمان قرار دارد، اعلام می‌کنم اشرف و لیبرتی، فتح مبین فقط همین. ابراهیم اسدی ۱۲ مرداد ۱۳۹۲»
مجاهد خلق ابراهیم اسدی فرزند زحمتکش مردم اهواز، یکی از شهیدان سرفراز اشرف در هجوم جنایتکارانهٴ روز دهم شهریور است.
ابراهیم در سال 31 در خانواده‌ای محروم به دنیا آمد. و از همان جوانی، خطوط زندگینامه مجاهد قهرمان مهدی رضایی، زندگی او را با مبارزه درآمیخت. ابراهیم برای آزادی مردم در قیام ضدسلطنتی فعالانه شرکت کرد. اما آرزوهایش را با خمینی، پایمال شده یافت. از آن روز، هرگز از تلاش در افشای خمینی و مبارزه علیه این رژیم جنایتکار باز نایستاد. در پخش نشریه و افشاگری علیه سیاست جنگ‌طلبی خمینی، و در تهیهٴ کمک مالی و امکانات برای اعضای سازمان به‌شدت تلاش می‌کرد. در سال 61 که ارتباطش با سازمانش قطع شد، خود یک هستهٴ مقاومت تشکیل داد و همواره در جنگ و گریز زندگی کرد. در ادامه این مسیر سرانجام خود را به ارتش آزادیبخش برای رزمندگی در آن رساند. سالها در بخشهای نظامی و ارتباطات و پشتیبانی تلاش و مبارزه کرد. و سالها نیز در پرزحمت‌ترین کارها از جمله امور پشتیبانی و حمل و نقل، و شهرداری، بدون هیچ‌گونه چشمداشت، تلاش و مجاهدت نمود.
ابراهیم در سال ۱۳۷۳ در نامه‌یی به رهبر مقاومت نوشته بود:
«خدا خمینی و بازماندگان او را لعنت کند. که دست از سر خلقمان بر نمی‌دارند. البته آخوند دست بردار نیست. این ما هستیم که باید دست آخوندهای جنایتکار را از سر خلقمان کوتاه کنیم».
انگیزه‌های مبارزاتی ابراهیم اسدی در انقلاب مریم رهایی به اوج خود رسید و از او مجاهدی سخت کوش و بی‌چشمداشت برای کار بی‌نام و نشان ساخت.
ابراهیم در نامه‌یی به خواهر مریم آرزوهایش را برای نوروز آزادی ایران این‌چنین نگاشت:
 «سلام خواهر مریم. خسته نباشی. … من از صمیم قلب و با تمام وجودم عید فطر و عید نوروز را به شما تبریک می‌گویم. امیدوارم با موکب ارتش آزادی به سوی تهران و استقرار شما در تهران بزرگ ملت ما عید نوروز را جشن بگیرد».
ابراهیم در سالهای اخیر مسئولیت خدمات شهرداری اشرف را برعهده داشت. او عاشق اشرف بود و در مورد هدفش از زحمت کشیدن برای زیبایی شهر اشرف، در مصاحبه‌ای در سال ۸۵ گفته بود:
«من هرچی که کار بتونم تو این شهر بکنم یعنی شبانه روز بکنم باز هم کم کردم بازم جا داره و بیشتر باید برای این شهر بزرگ، شهری که غرور ملی تمام ملت ایران این شهر اشرفه و این یک غرور ملیه یعنی این شهر اشرف یک شهر معمولی نیست یک شهریه که افتخار می‌کنن بهش ایرانیان، و ما مجاهدین وقتی می‌گیم ایستادیم و داریم مبارزه می‌کنیم در این شهر یعنی عزم ملیمونه این شهر اشرف».
هر چند خون پاک ابراهیم اسدی توسط مزدوران جنایتکار مالکی و خامنه‌ای بر زمین اشرف ریخت، اما این خون در حقیقت بر آسمان ایران پاشیده است. از هر قطرهٴ خون او و سایر شهیدانی که در کنار او بخاک افتادند، هر روز بر شهرهای ایران پیام مقاومت و قیام برای سرنگونی می‌بارد.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ شهریور ۳, یکشنبه

مجاهد شهید زهرا عزیزی فرد خالص


مشخصات مجاهد شهید زهرا عزیزی فرد خالص
محل تولد: شیراز
شغل: خانه دار
سن: 39
تحصیلات: متوسطه
محل شهادت: شیراز
تاریخ شهادت: 1367

مجاهد شهید زهرا عزیزی فردخالص، در سال ۱۳۳۰در شیراز متولد شد. تحصیلات خود را در نظام آموزشی قدیم به پایان رساند و موفق به اخذ دیپلم شد. مقارن با انقلاب ضدسلطنتی با مسائل سیاسی آشنا شد. به‌دنبال پیروزی انقلاب به هواداری از سازمان مجاهدین پرداخت. با این‌که زنی خانه‌دار بود در تمامی فعالیت‌های هواداران سازمان شرکت داشت.
ولی چون برادر همسرش از وابستگان به رژیم بود، او به‌خاطر هواداری از مجاهدین، بارها مورد هتاکی و آزار قرار گرفت. در پاییز سال ۱۳۶۶یکی از پیک های سازمان برای ماموریتی به شیراز می‌رود. این پیک برای حل استقرار خود به زهرا مراجعه می‌کند، زهرا به مدت یک ماه به او جا می‌دهد. هنگامی که پیک عازم بود، زهرا از این فرصت استفاده کرده خود و دخترش فاطمه (تهمینه) نیز برای ادامه فعالیتهایشان عازم منطقه می‌شوند.
در ترمینال زاهدان، زهرا و فاطمه مورد شناسایی پاسداران قرار گرفته و هر دو دستگیر شده و بی‌درنگ مورد بازجویی و شکنجه قرار می‌گیرند. مادر زهرا، بعد از ماهها موفق به دیدار او می‌شود در ملاقات او را با سر و صورت مضروب و باد کرده مشاهده می‌کند و مشخص می‌شود رژیم از او درخواست همکاری و محکوم کردن سازمان را داشته اما زهرا به آن تن نداده است.
در اواخر سال ۱۳۶۷مجریان فتوای ننگین و جنایتکارانهٴ خمینی، در زندان عادل‌آباد شیراز، زهرا را به جرم ایستادگی بر مواضع انقلابی خود، همراه با سایر شهیدان قتل‌عام به‌شهادت رسانده جسد پاک او را به بازماندگانش تحویل نمی‌دهند. فاطمه پاشنه‌ساز، دختر زهرا، نیز که همراه با مادرش دستگیر شده بود، در سن ۲۱سالگی، در همان تاریخ، توسط هیأت‌های مرگ به‌شهادت می‌رسد.

یاد و نام این مادر و دختر قهرمان گرامی باد!

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

مجاهد شهید فاطمه پاشنه ساز


مشخصات مجاهد شهید فاطمه (تهمینه) پاشنه ساز
محل تولد: شيراز
سن: 21
تحصیلات: دیپلم
محل شهادت: شیراز
تاریخ شهادت: 1367
محل زندان: عادل آباد

درپاییز سال ۱۳۶۶یکی از پیک های سازمان برای ماموریتی به شیراز می‌رود. فاطمه بهمراه مادرش مجاهد شهید زهرا عزیزی تصمیم میگیرند بهمراه پیک به سازمان وصل شوند . در ترمینال زاهدان، زهرا و فاطمه مورد شناسایی پاسداران قرار گرفته و هر دو دستگیر شده و بی‌درنگ مورد بازجویی و شکنجه قرار می‌گیرند. 
در اواخر سال ۱۳۶۷مجریان فتوای ننگین و جنایتکارانهٴ خمینی، در زندان عادل‌آباد شیراز، فاطمه (تهمینه)  پاشنه ساز را بهمراه مادرش زهرا عزیزی به جرم ایستادگی بر مواضع انقلابی خود، همراه با سایر شهیدان قتل‌عام به‌شهادت رسانده جسد پاک او را به بازماندگانش تحویل نمی‌دهند. فاطمه هنگام شهادت ۲۱ سال سن داشت . 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ شهریور ۲, شنبه

مجاهد شهید قهرمان خلق، احمد بوستانی از فرماندهان ارتش آزدایبخش ملی ایران


مشخصات مجاهد شهید احمد بوستانی
محل تولد: شيراز
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 62
محل شهادت: اشرف
تاریخ شهادت: 1392

سابقه حرفه‌ای مبارزاتی در تشکیلات مجاهدین: ۴۱سال
مهندس برق از دانشگاه صنعتی و اداره کل گمرکات ایران
سردبیر نشریه بازوی انقلاب در ابتدای انقلاب ضدسلطنتی
زندانی سیاسی در رژیم شاه
از اعضای شورای ملی مقاومت ایران (کمیسیون علوم و پژوهش)

چکیده ۴۰سال مجاهدت و پایداری
 «... . اگر شرایط هزار بار سخت‌تر و بدتر بنماید و این‌جا را شبه اوین کنند مجاهد اشرف را چه باک. ایمان دارم که این آزمایش و ابتلای ماست.. احمد بوستانی مرداد 92».
احمد متولد ۱۳۳۰ شیراز بود. با ورودش به دانشگاه صنعتی شریف در سال ۴۸ وارد فعالیتهای ضدشاه شد. او در رشتهٴ مهندسی برق تحصیل می‌کرد و یکی از برجسته‌ترین دانشجویان این رشته بود. در اسفند ۵۱ به‌علت فعالیت سیاسی در دانشگاه دستگیر و به مدت دو ماه در زندان بود. همین زندان کوتاه‌مدت کافی بود که وی با سازمان مجاهدین آشنا شود و گمشده خود را بیابد.
احمد در سال 53 به‌عنوان مهندس برق، در قسمت مهندسی برق گمرکات کشور استخدام شد و در ارتباط تنگاتنگ با کارگران قرار گرفت.
وی که بعد از خروج از زندان درارتباط هواداری با سازمان، فعالیتش را ادامه می‌داد، در سال ۵۷ در ارتباط مستقیم با سازمان قرار گرفت و در همان سال فعالیت حرفه‌ای خود را شروع کرد.
احمد با توجه به تجربه‌اش در گمرکات کشور و مسایل کارگری، وارد بخش کارگری سازمان شد. در همین مسئولیت با راه افتادن نشریه کارگری بازوی انقلاب وی نیز از اعضای دست‌اندرکار تهیه این نشریه بود. نشریه‌ای که با انواع فشارها و توطئه‌ها از جانب رژیم روبه‌رو بود.
 «بازوی انقلاب از اولش که منتشر شد شاید از اولین روزهاش ما با رژیم درگیر بودیم و یک بار نشد یک دونش منتشر بشه و با درگیری با این رژیم نباشه... تا روز آخر».
پس از ۳۰خرداد، احمد بوستانی قهرمان در قسمتهای مختلف از جمله بخش فنی به فعالیتهای انقلابی خود ادامه داد. در تهاجم گسترده پاسداران جنایتکار به تعدادی از پایگاههای مجاهدین در تهران در تایخ ۱۰مرداد۶۱  وی توانست با شجاعت تور دشمن را بشکافد و از صحنه خارج شود. احمد سپس به خارج کشور اعزام شد.
در خارج کشور نیز احمد همواره در سنگین‌ترین مسئولیتهای تأسیساتی و فنی و تدارکاتی چه در خارج و چه منطقه مرزی مشغول به‌کار بود. مایه‌گذاری و سخت‌کوشی همراه با صفا و افتادگی وی زبانزد همرزمانش بود.



احمد در عملیات کبیر فروغ جاویدان در قسمت مخابرات فرماندهی عملیات فعال بود. با ورود ارتش آزادیبخش به عرصه زرهی و تانک، احمد از اولین مربیان موتوری و برجک تانک بود. سپس وی از مسئولان قسمت لجستیک و تعمیرات زرهی در ارتش آزادیبخش شد.
مجاهد قهرمان احمد بوستانی، با عبور عمیق از انقلاب درونی ایدئولوژیک سازمان به مدار نوینی از اعتلای عنصر انقلابی دست یافت. وی در یکی از دست نوشته‌هایش می‌نویسد:
 «هر آنچه از شرف و انسانیت و مفهوم زندگی واقعی (مجاهدت) تا به‌حال دریافته‌ام همه و همه به‌دلیل پرتوی است که از خورشید تابان راهبران عقيدتیم مسعود و مریم برمن تابیده است... از وصیتنامه احمد بوستانی»
بعد از تهاجم اخیر آمریکا به عراق و جمع‌آوری سلاحها و متمرکز شدن کلیه مجاهدان در اشرف، احمد به‌عنوان یک متخصص برجسته برق، هم به آموزش رزمندگان و هم به راه‌اندازی سیستمهای برقی قرارگاه همت گماشت. او در این رابطه با اراده‌ای سترگ در کنار مجاهدان دیگر با هر مانعی جنگید و برق اشرف را در شرایطی که عراق با بحران سنگینی در این رابطه مواجه بوده و هست، به کمک همرزمانش، به‌خوبی حل و فصل کرد.
احمد بوستانی: «تضاد سوممون سر مسأله دستگاههای فشا رقوی بود ما باید ۶ ترانس ۱.۵ مگا می‌خریدیم، تابلوهای فشارقوی که هر کدام از این ژنراتورها بهش وصل بشوند و برق را منتقل کنیم به نیروگاه که خب اینها را اگر وارد سفارش می‌شدیم با شرکتهای خارجی می‌رفتیم در ریل تولید و چندین ماه طول می‌کشید در نتیجه یکی از تضادهای جدیمون درست کردن تابلوهای فشار قوی بود تابلوهایی که این‌جا شما می‌بنید هیچ‌کدامشون آماده نبودند... ... .
 ... . چند تا ازبچه‌هایی که در این زمینه تخخصص داشتند کمک کردند و با انرژی گذاری واقعاً قابل تقدیر در مدت کوتاهی تونستند اینها رو را هم حل کنند و در واقع خط انتقالمون و وصلش به ایستگاه و هماهنگ کردن با برق شهر این مسأله هم انجام شد» احمد بوستانی در رابطه با ایستگاه برق اشرف سال 86.
خدمات بی‌دریغ و بی‌نام و نشان مجاهد قهرمان احمد بوستانی در شهر اشرف را یاران مجاهدش هرگز فراموش می‌کنند، این فعالیتها، در تاریخچه ده سال ایستادگی و پایداری، می‌درخشد.
عاقبت احمد، در حفاظت از مکانی که خود در بنای نقش تعین کننده‌یی داشت سر بر آستان مولایش علی گذاشت، عیناً همان‌گونه که در دست نوشته‌اش در 30مرداد 90 نوشته است:
 «یا علی ما می‌رویم تا خلقمان را از دست بدترین دشمن خدا رها کنیم و آیین و مکتب توحید را از شرک و جاهلیت و دجالیت این دین فروشان رها سازیم و به بشریت معاصر عرضه کنیم به‌نام تو یا علی و برای تو و در راه تو یا علی». احمد بوستانی مرداد90.
و هم‌چنان که خودش نوشته بود در برابر آخرین آزمایش و ابتلایی که در برابرش قرار گرفت سربلند و سرفراز به جادوانه فروغهای آزادی مردم ایران پیوست.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ شهریور ۱, جمعه

میترا باقرزاده - از اعضای شورای رهبری مجاهدین و فرماندهان ارتش آزادیبخش ملی ایران


مشخصات مجاهد شهید میترا باقرزاده
محل تولد: آبادان
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 54
تحصیلات: دانشجو
محل شهادت: اشرف
تاریخ شهادت: 1392

متولد 1338 ـ آبادان
سابقه حرفه‌ای مبارزاتی در سازمان مجاهدین خلق ایران: 36سال
از مسئولان دفاتر رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت ۱۳۷۲-۱۳۷۵
از اعضاء شورای ملی مقاومت ایران (کمیسیون مطالعات سیاسی)

 «این خیلی وضعیت خوبیه. برای یک میهن و برای یک ملت. امید داشتن، دلگرم بودن. چشم‌انداز روشن داشتن. وقتی حضور این امید و این شور و خروش رو متوجه می‌شویم که بتونیم در نظر بگیریم وضعیت رو که چنین شور و خروشی وجود نداشته باشه».
این جملات، یادگار مجاهد قهرمان، میترا باقرزاده است.
ایران امروز ما فوج‌هایی از زنان آگاه و مسئول دارد که پدیدهٴ جدیدی در تاریخ این میهن به‌شمار می‌روند. پدیده‌ای به‌نام زن توانا و رها و مسئول و شجاع و فداکار. زنی به‌نام زن مجاهد خلق.
یکی از نمونه‌های این پدیدهٴ جدید تاریخی در میهن ما، مجاهد شهید میترا باقرزاده است. زنی که از جوانی، از اولین لحظات درک ضرورت رهایی مردمش از چنگال ارتجاع و واپسگرایی خمینی، پا به میدان نهاد.
شیرزنی از آبادان. دانشجوی سال سوم مدیریت پرسنلی دانشکدهٴ انفورماتیک و مدیریت دانشگاه ملی تهران، که بی‌محابا درس و تحصیل را رها کرد از کار آگاهگرانهٴ اجتماعی در جنوب شهر تهران شروع کرد، و با وصل خود به سازمان پیشتاز میهنش، سالها با سخت‌کوشی بسیار تلاش کرد و در قافلهٴ آگاهی و فداکاری و مجاهدت، به قلهٴ مسئولیت‌پذیری رسید. و به‌حق در قلب خطرناک‌ترین صحنه‌ها در کام اژدها پایداری کرد؛ در پایان نیز با شهادتش، الگویی از عزم زن مجاهد پیش روی زن و مرد ایرانی و غیرایرانی گذاشت. او اولین سالهای مبارزه‌اش را اینگونه نوشته بود:
 «در جریان قیام ضدسلطنتی از طریق خواندن دفاعیات شهدای سازمان، و زندگینامه‌های آنها با سازمان آشنا شدم و به‌دلیلی عدم تناسبی که بین اندیشه‌های انقلابی، با برخوردهای خمینی و رژیم او می‌دیدم، و تحت تأثیر آرمانهای سازمان به سازمان پیوستم... فعالیت حرفه‌ای‌ام با سازمان آذرماه 58 در انجمن دانشجویان مسلمان بود».
سالهای آگاهگری در دو سال و نیمه بعد از انقلاب، تا سی خرداد، کار میترا نیز مثل همهٴ مجاهدان، تلاش برای حفظ آزادیهای حاصل از انقلاب بود. و در این مسیر، او در بخش کارمندی سازمان مجاهدین همهٴ سختی‌های آن دوره را که خمینی با هجوم چماقدارانش به مجاهدین تحمیل می‌کرد، به جان خرید.
مجاهد قهرمان میترا باقرزاده با شروع مقاومت سراسری علیه رژیم ولایت فقیه، در نشریهٴ مجاهد و رادیو مجاهد انجام وظیفه کرد. سپس تا تشکیل ارتش آزادی در بخشهای حفاظت، و ارکان، مسئولیت داشت.


با تشکیل قرارگاههای ارتش آزادی در منطقهٴ مرزی، خواهر مجاهد میترا باقرزاده در موضع فرماندهی گردان خواهران به میدانهای نبرد با رژیم ضدبشر شتافت. او در نبرد بزرگ آفتاب نیز فرمانده گردان بود.
در عملیات چلچراغ، فرمانده گردان مکانیزه، و در نبردهای فروغ جاویدان، مسئولیت ارکان تیپ خواهران را به عهد داشت.
خواهر مجاهد میترا باقرزاده یک از بینه‌های انقلاب آرمانی مریم بود. نمونه‌ای برای اثبات شعار «می‌توان و باید» در زمینهٴ کنار زدن همهٴ توهمات ناتوانی زن. و اثبات توانایی زن برای انجام خطیرترین مسئولیتهای سیاسی و نظامی و اجتماعی. و او به‌حق در شورای رهبری مجاهدین، در طی تمامی سالهای مجاهدتش، در هر کاری با اقتدار، امور را حل و فصل می‌کرد.
او عضو شورای رهبری مجاهدین و همچنین عضو شورای ملی مقاومت در (کمیسیون مطالعات سیاسی) بود. از سال 1372-1375 از مسئولان دفاتر رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت شد. پس از آن فرماندهی یکی از یگانهای ارتش آزادی را برعهده داشت. او در توفانهای منطقه در سال 1382 در جریان جنگ آمریکا و عراق، با تسلطی شگفت، در قلب خطرها و بمبارانها، و حمله و هجوم مزدوران رژیم به ارتش آزادی، به ادارهٴ امور یکان خود پرداخت.
یک دهه پایداری اشرف، از جمله حاصل مسئولیت‌پذیری زنان توانمندی چون میترا باقرزاده شورای رهبری مجاهدین، و حل و فصل امور در ید توانای چنین زنانی بود.
او در مصاحبه‌ای در مورد یکی از دستاوردهای سیاسی آن دوران در اشرف، که حاصل تلاش و مدیریت شورای رهبری و زنانی چون خود او بود گفته بود:
حتماً در جریان هستین. بیانیه‌یی با امضای بیش از سه میلیون شهروندهای عراقی در حمایت از مقاومت مردم ایران و مجاهدین خلق، ارائه شده و مجاهدین و این مقاومت را به‌عنوان سد اصلی در مقابل نفوذ بنیادگرایی رژیم، معرفی کردند. و حمایتهای بسیار گسترده و فعالی که تماماً برای اثبات حقانیت مجاهدین و مقاومت ایران هست و این‌که این مقاومت راه‌حل اصلی در مقابل دیکتاتوری حاکم بر ایران هستش».
خواهر مجاهد میترا باقرزاده در یک برنامه تلویزیونی در تحلیلی سیاسی و تاریخی درباره خمینی گفته بود:
 «در سال 57 که خمینی به حاکمیت رسید. بایستی بگیم که خمینی هیچ رابطه‌ای با جنبش آزادیخواهی مردم ایران، هیچگاه نداشته. جنبش آزادیخواهی که از دوران صدر مشروطه ستارخان و باقرخان شروع شده بود و تا به اون دورانها ادامه داشته».
اوج این توانایی و آمادگی برای رویارویی با خطیرترین مسائل و مشکلات، در آخرین دوره یعنی سال آخر نگاهبانی از اشرف بود. و او تعهد خود برای این دوره را در مرداد ۹۱ چنین به شرح درآورد:
 «الذین جاهدوا فینا، لنهدینهم سبلنا». بیش از 33سال است که میهن عزیز ما در دستان مشتی زالوصفت و دیوسیرت گرفتار شده و هر روز و هرشب با جرم و جنایتهای این دشمنان خدا و برگزیدگانش، حقوق (مردم) ضایع می‌شود. … اینک در حساس‌ترین دوران این مبارزه سترگ و در شرایطی که دشمن در سراشیب سقوط، تمامی توان خود و مزدورانش را برای ضربه زدن به این مقاومت بسیج کرده است، … و در شرایطی که مجاهدین پرتوان تر از همیشه، در قلهٴ انقلاب و در اوج فدا و ایثار، برای خلق و میهنشان هستند، در شب شهادت مولای متقیان علی (علیه‌السلام) بار دیگر با رهبری عقیدتی‌ام برادر مسعود و خواهر مریم پیمان می‌بندم با جنگ صد برابر و مسئولیت‌پذیری هزار برابر، مجاهدی تراز این دوران باشم».
و به‌حق که میترای قهرمان، با عزمی هزار برابر در خطیرترین صحنه که صحنهٴ یک پایداری تاریخی است، ایستاد و به عهد خود وفا کرد. او همچنین در آخرین کلماتش در مرداد ۹۲ همین عهد خود را تکرار کرده و نوشته بود:
 «در شب قدر و در ساعتهای نزول قرآن و در شب شهادت امیر مؤمنان، الگوی تاریخی مجاهدان، یک‌بار دیگر می‌خواهم نقشهٴ مسیر خود را برای سال آینده رقم زده و با خواهر مریم و برادر مسعود، راهبران عقیدتی‌ام تجدید عهد و پیمان می‌کنم که تا جان در بدن دارم، با آخرین ظرفیت ایدئولوژیکم در رکابشان با هر آنچه ضدارزشهای علی (ع) است بجنگم - میترا باقرزاده».
سلام بر شیرزن قهرمان مجاهد خلق، میترا باقر زاده. روزی که عزم رهایی مردم کرد، روزی که در صحنه‌های پیکار جنگید، روزی که نقشهٴ مسیر خود را با عزم جنگ هزار برابر امضاء کرد و روزی که در اشرف به‌شهادت رسید. بی‌شک، نام و اراده و عزم او، برای هر زن و مرد ایرانی، سرچشمه انگیزه برای سرنگون کردن رژیم مردم ستیز و زن‌ستیز و استبدادی ولایت فقیه است.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ مرداد ۳۱, پنجشنبه

مجاهد شهید حسینعلی غفاری پور


مشخصات مجاهد شهید حسینعلی غفاری پور
محل تولد: آبادان
تحصیلات: دانشجوي شيمي
سن: 26
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: 1367

حسینعلی غفاری‌پور پس از انقلاب ضد‌سلطنتی برای ادامهٌ تحصیل عازم آمریکا شد. از سال۵۸ با سازمان و آرمان مجاهدین آشنا شد و به صف هواداران سازمان پیوست. در سال۶۰ با انجمن دانشجویان مسلمان آمریکا، هواداران سازمان مجاهدین خلق ارتباط برقرار نمود و فعالیت خود را در آمریکا، شروع کرد. 
در جمع‌آوری کمکهای مالی برای سازمان بسیار فعال بود. در اکثر آکسیونهای افشاگرانه و تظاهرات علیه رژیم خمینی شرکت داشت و از دست‌اندرکاران آن محسوب می‌شد. فعالیتهایش را تا سال۶۶ در چارچوب انجمن ادامه داد. 
بعد ‌از تشکیل ارتش آزادیبخش همواره خواهان اعزام به منطقه و شرکت در خط مقدم نبرد بود. پس از ورود به منطقه وارد یکانهای رزمی ارتش آزادیبخش گردید و به فراگیری آموزش نظامی و رزمی پرداخت. 
در چند رشته عملیات از‌جمله آفتاب و چلچراغ شرکت داشت. سرانجام در عملیات کبیر فروغ جاویـــــــدان، مجــــاهد شــــهید حسینعلی‌غفاری‌پور با شور و شعف انقلابی به میدان شتافت. او پس از پشت سر گذاشتن سالها رزم و مجاهدت، پرشکوهترین فراز زندگیش را در این حماسهٌ کبیر رقم زد و نامش برای همیشه در زمرهٌ جاودانه فروغهای آزادی به ثبت رسید.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

مجاهد شهید عبدالرحیم عسکری


مشخصات مجاهد شهید عبدالرحیم عسکری
محل تولد: داراب
تحصیلات: دانشجوي ادبيات
سن: 28
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: 1367

عبدالرحیم عسکری، همزمان با ورود به دانشگاه در تظاهرات ضدسلطنتی فعالانه شرکت کرد. در سال۵۸ در دانشگاه با مطالعهٌ آثار مجاهدین با آرمانهای سازمان آشنا شد و جذب آن گردید. پس از تعطیلی دانشگاهها توسط رژیم خمینی به دوبی رفت و با هواداران سازمان ارتباط برقرار نمود. 
در اردیبهشت۶۳ به منطقه اعزام شد و پس از گذراندن آموزشهای لازم به بخش نظامی منتقل شد و در چندین رشته عملیات شرکت کرد. با تشکیل ارتش آزادیبخش وارد یکانهای رزمی شد و به فراگیری آموزشهای جدید پرداخت. در چندین رشته عملیات از‌جمله نبردهای آفتاب و چلچراغ شرکت کرد. 
فرمانده‌یی قاطع و جسور در عین حال فروتن و مایه‌گذار بود. یکی از همرزمانش می‌گفت: «وقتی تازه از ایران آمده بودم رحیم عسکری اولین فرمانده من بود. برایم انسان نمونه‌یی بود که هر وقت با مشکلی برخـــورد می‌کـــردم، آن تضــاد رابـــه ‌نحــو احسن حــل می‌کرد یا در حل آن به من کمک می‌کرد. از کار کردن خسته نمی‌شد. در عملیات آفتاب هم با هم بودیم، فرمانها را قاطع و برا می‌داد. در صحنهٌ نبرد جسور و پاکباخته به پیش می‌تاخت…» . 
در سلسله نبردهای‌فروغ جاویدان فرماندهی یک گروه رزمی را به‌عهده داشت و در یکی از نبردهای حماسی آن ، قهرمانانه و سر فراز به‌شهادت رسید.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ مرداد ۲۴, پنجشنبه

مجاهد شهید مهدی حسامی


مشخصات مجاهد شهید مهدی حسامی
محل تولد: شيراز
شغل: مهندس رشته معماری
سن: 30
تحصیلات: دانشجو معماری ایتالیا
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: 1367

مهدی حسامی دانشجوی معماری در ایتالیا و هودار مجاهدین بود فعالیت حرفه ای خود را سال 64 آغاز کرد. از ورود به مناسبات سازمان بسیار خوشحال بود. با عشق و ایمان آمده بود و رابطه و پیونده شورانگیزی با رهبری داشت. در عملیات کبیر فروغ جاویدان، راننده تانک بود. در ورودی تنگه چهارزبر تانک او هدف آر.پی.جی مزدوران دشمن قرار گرفت و مهدی در آنجا به شهادت رسید.
«با صمیمانه ترین و صادقانه ترین درودهای توحیدی و انقلابی به راهبرانی که بعد از آن همه خیانت و جنایت غیرقابل وصف خمینی دجال، این سمبل تمامی اشرار تاریخ توانستند با ایثار و فدایی بس عظیم، اعتماد از دست رفته یک خلق در زنجیر را به دست آورد. اعتمادی که فداکاری و ایثار در حدود شناخته شده قبلی آن هرگز به سادگی قادر به برگرداندن آن نبود و مرز جدیدی از گذشت را طلب می نمود. در مقابل جنایتهای خمینی پلید این یزید زمان می بایست که حسین وار جنگید.
پس ای مسعود و ای مریم
به خدا شما این مرزها را در نوردیدید و از هیچ فدایی فروگذار نکردید. پس من هم با چنک انداختن به ریسمان رهبری شما و با آگاهی کامل به این راه مقدس از سازمان تقاضای اعزام به منطقه را می نمایم تا در رویارویی مستقیم با مزدوران و جنایتکاران تا دندان مسلح خمینی جلاد به این پیر کفتار پابه گور و تمامی حامیانش بگویم بیچاره شب پرستان با نسل مسعود و مریم چه خواهند کرد؟ و بگویم که رهبر ما گفته بود که مجاهد خلق این کلام مقدس را شوخی نگیرید. تقاضانامه

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ مرداد ۲۱, دوشنبه

مجاهد شهيد حسين شهرياري


مشخصات مجاهد شهید حسین شهریاری
محل تولد: بوشهر
شغل: سرباز وظیفه
سن: 21
محل شهادت: کرمانشاه
زمان شهادت: 1367

به یاد مجاهد شهید حسین شهریاری
حسین شهریاری، از سربازان پیوسته به ارتش آزادیبخش ملی بود. حسین چند‌بار توسط ژاندارمری دستگیر شده بود، اما ‌بار آخر نتوانست از چنگ آنها بگریزد و به جبهه اعزام شد. یک سال از خدمت اجباریش نگذشته بود که در شب اول آذرماه66 در جریان عملیات پیرانشهر، نیروهای ارتش آزادیبخش به پایگاه جنگ و سرکوب رژیم تهاجم کردند و حسین از زمرهٌ سربازانی بود که خود را تسلیم رزمندگان آزادی کرد. اگرچه او از قبل نسبت به مسائل سیاسی آشنایی داشت و مجاهدین را نیز می‌شناخت، اما طی مدتی که نزد مجاهدین بود، هرچه بیشتر جذب مناسبات، ارزشها و آرمانهای مجاهدین شد و از سوی دیگر به ماهیت رژیم خمینی بیشتر پی برد و تصمیم گرفت به ارتش آزادیبخش بپیوندد و به مبارزه با این رژیم بپردازد.یک بار دیگر به‌هنگام انتخاب نهایی، حسین بر تصمیم خود مبنی بر پیوستن به ارتش آزادیبخش پای فشرد و از بازگشت به ایران تحت حاکمیت خمینی خودداری ورزید. در عملیات فروغ جاویدان او در کسوت یک رزمندهٌ آزادی به مصاف دشمن ضدبشری شتافت و طی یکی از نبردها دلیرانه جنگید و سرفرازانه به‌شهادت رسید.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ مرداد ۱۸, جمعه

قهرمان سر به‌دار مجاهد شهید عباس بازیارپور


مشخصات مجاهد شهید عباس بازیارپور
محل تولد: برازجان
شغل: کارگر
سن: 47
تحصیلات: -
محل شهادت: برازجان
تاریخ شهادت: 1367


زندگینامه مجاهد شهید عباس بازیارپور

خیلی ساده و رک به خمینی اشاره می‌کرد و می‌گفت: "این پیر سگ حق برادر مسعود را خورده است. هر چه مسعود بگوید باید انجام دهیم"».  
مجاهد شهید عباس بازیارپور، متولد ۱۳۱۷ در ده‌کهنه است. ده‌کهنه مرکز شبانکاره است.با اوج گیری فعالیتهای
سازمان عباس ودوستانش توانستند بر روی مردم تأثیر زیادی بگذارند.
خانهٌ عباس شده بود پایگاه بچه ها.با فعالیتهای آنها جّو هواداری از سازمان به قدری در مردم نفوذ کرده بود که بیش از نیمی ازمردم ، که اغلب کارگران فصلی و کشاورزان تهی‌دست و بی‌سواد بودند هوادار شدند. هر وقت به خانه آنها می رفتی یک یا چند کشاورز و کارگر ساده را می‌دیدی که با عمو عباس مشغول گپ زدن دربارهٌ سیاست و آخوندها و سخنرانی برادر مسعود بودند.
خیلی ساده و رک به خمینی اشاره می‌کرد و می‌گفت: "این پیر سگ حق برادر مسعود را خورده است. هر چه مسعود بگوید باید انجام دهیم"». عمو عباس سواد نداشت اما در جریان تمام موضعگیریهای سازمان بود. در هر فرصت یکی را گیر می‌آورد تا سخنرانیهای برادر مسعود و اعلامیه های سازمان و مقالات نشریه مجاهد را برایش بخواند. نقص سواد را با حافظهٌ قویش جبران می کرد. عمو عباس روزها تا ساعت ۴بعدازظهر عملگی می کرد و بعد ازآن به فروش نشریه در منطقه اش می‌پرداخت. با وجود این همیشه ناراضی بود » «فعالیتهای او منحصر به ساعات آزاد غیر کاریش نبود. او حتی موقع کار عملگی هم به فعالیت تبلیغی خودش ادامه می‌داد و دست به ابتکارهای جالبی می زد. مثلا با یک بنای هواداریک تیم تشکیل داده بودند و کارگرهای دیگر را جذب می کردند. 
جمع آنها در آخر هر روز حقوق روزانه شان را روی هم می ریختند. اول مقداری از مجموعهٌ درآمدشان را برای کمک مالی به سازمان برمی‌داشتند وبعد هر چه را که باقی می‌ماند به نسبت تعداد فرزندانشان تقسیم می کردند. بسیاری از کارگران سادهٌ ساختمانی منطقه از این طریق با مجاهدین آشنا شدند و به هواداری از سازمان پرداختند». «حکم دستگیریش را در سال۵۹ دادند. چندین بار سپاه در خیابانها اقدام به دستگیری او کرد ولی با دخالت مردم موفق نشدند. در ۳۰خرداد در ده‌کهنه هم تظاهرات بود. روز ۶تیر به بهانهٌ مراسم شب هفت چمران تمام فالانژها و کمیته‌چیها و پاسداران منطقه را بسیج کردند. عمو به خانه آمده بود. پاسداران برای دستگیریش آمدند. عمو از روی دیوار پرید و رفت خانه همسایه‌ها. ولی چون منطقه محاصره بود نتوانست بیرون رود و دستگیر شد. و بعد از مدتی به اوین و قزلحصار منتقل شد. «در تهران عمو را زیاد نمی‌شناختند. عمو هم از فرصت استفاده کرد و گفت ما کشاورز بوده‌ایم و به خاطر زمین دستگیرمان کرده اند. و برای این که به حساب ما برسند اتهام سیاسی زده اند.نهایتا به سه سال زندان محکوم و به قزلحصار منتقل‌شد. حاج داوود رحمانی هر کاری توانست کرد تا عمو را به زانو درآورد. اما همیشه زیر نگاه نافذ او می‌برید و قافیه را می‌باخت. یکبار به او‌گفت: "تو برو کشاورزی‌ات را بکن و نگذار مجاهدین شستشوی مغزی‌ات بدهند". 
عمو مثل همیشه خندید و‌گفت: "بیچاره نمی‌داند مجاهدین فقط دل را شستشو می‌دهند". می‌گفت: " ما مجاهدیم جسممان اسیر خمینی است نباید بگذاریم زندان روی دلمان که مال مجاهدین است سایه بیندازد".« اوایل مرداد ۶۲ یکبار لاجوردی به قزلحصارآمد. همهٌ بچه های بند را به حیاط برد و گفت :«از این به بعد شرایط زندان عوض شده است. باید همین الان خودتان را تعیین تکلیف کنید. این طرف کارگاه کچویی است و این طرف بند. یا به کارگاه می‌روید و شرایط زندان را می‌پذیرید یا چنان بلایی به سرتان می آورم که به دوران زیر بازجویی تان حسرت بخورید». معنای حرف او مشخص بود. هیچ کس هیچ ابهامی نداشت. او به صراحت ازتمام ما می‌خواست توبه کنیم. لحظهٌ حساسی بود. همه می‌دانستند که چه چیزی در پیش رو است؟ مهم اولین نفری بود که بلند شود و جّو را بشکند. اولین نفر باید اتهام خط‌دهندگی و مقاومت تمام بند را به جان می‌خرید. چیزی که عواقب بسیار سختی داشت. از انفرادی رفتن تا تحمل شکنجه و فشار. در این گیر و دار که همه منتظر بودند ببینند چه اتفاقی می افتد یک دفعه عمو عباس مثل شیر بلند شد. پشت سر عمو عباس گروه برازجانیها بلند شدند و بعد بقیه بچه‌ها. عمو عباس به عمد راهش را طوری انتخاب کرد که از جلو لاجوردی عبورکند. من پشت سر او بودم. وقتی از کنار لاجوردی رد شدیم عمو عباس برای چند لحظه توقف کرد. با آن چنان کینه و خشمی به لاجوردی نگاه کرد که رنگ از روی او پرید. من با چشم خودم دیدم که وقتی به عمو عباس و صف مصمم پشت سر او نگاه کرد چگونه درهم شکست و فرو ریخت و روی پلهٌ کنار دستش نشست. بعد از آن فشارهای وحشیانه سال ۶۲-۶۳ آغاز شد. اما در تمام این دوران عمو عباس یک بار هم خم به ابرو نیاورد. روز بعد از شهادت موسی در حیاط بند نشسته بودیم. ضربه مهیب و شکننده بود. به رژیم هم هیچ اعتمادی نداشتیم .آرزویمان را بیان کردیم و گفتیم دروغ است. ولی عمو عباس گفت: "نه! موسی شهید شده است". بعد برایمان سورهٌ کوثر را خواند و تفسیر کرد و آخر سر گفت: "وقتی که مسعود هست هیچ غمی نیست. کسی که توانست موسی و اشرف را تربیت کند دهها موسی و اشرف دیگر هم تربیت خواهد کرد". ۵سال ازاین قضیه گذشت. زمستان سال ۶۵ آمدیم پاکستان. در یکی از پایگاههای سازمان عمو عباس را دیدم. در مراسم صبحگاه با هم ایستاده بودیم. گفت "آن روز یادت هست؟" اشاره‌اش به روز ۱۹بهمن۶۰ بود .بعد به عکس خواهر مریم اشاره کرد و گفت "یادت هست چی گفتم ؟". شبی که می‌خواستیم اولین گروه را اعزام کنیم آمدیم کنار چالهٌ تش مجلسی (چالهٌ آتش که هیزم افروخته در آن می‌نهند) نشستیم و همسرش غلیانی برایمان چاق کرد. دیدم عمو عباس دارد با او پچ‌پچ می‌کند. جریان را پرسیدم. گفت: "دارم به "دی ممد" (مادر محمد) می‌گویم پولها را بردارد بیاورد. ۵هزار تومان داریم که من هزار تومانش را داده‌ام به "دی ممد" برای خورد وخوراک بچه‌ها. بقیه‌اش را می‌خواهم بدهم برای سازمان". مثل این که میله‌یی داغ در استخوانهایم فرو کردند. گفتم عمو این مدت که من این جا بوده ام ۲۰۰هزار تومان پول کمک مالی گرفته‌یی برای سازمان، حالا می خواهی ۴هزار تومان خودت را هم بدهی؟ فکر نمی‌کنی فردا که بروی این چند سر عائله به پولی نیاز داشته باشند؟ عمو از همان خنده‌ها تحویلم داد. "تو فکر می‌کنی این سالها که من زندان بودم به زن و بچه‌ام بدتر از موقعی گذشت که خودم بودم؟ همه کمک می‌کردند. مردم غیرت دارند. خدا هم کریم است". از این همه مناعت و بزرگواری می‌خواستم همان‌جا بپرم و دستهایش را غرق بوسه کنم. در پاکستان که بودیم می‌دانست قرار است به زودی به منطقه، نزد پسرش، بروم. در لحظهٌ خداحافظی، وقتی که گرم در آغوشم می‌فشرد، گفت به محمد بگو دو دست داری و باید دو سلاح برداری و با خمینی بجنگی. عمو عباس به ایران بازمی‌گردد تا این بار در کنار تیمهای رزمندگان مجاهد خلق در داخل کشور قرار گیرد. اما از این لحظه به بعد دیگر کسی ازعموی ما خبر ندارد. همین اندازه روشن شده که وقتی به دام می‌افتد آخرین برگ فداکاری و وفاداری خود را بر زمین می‌زند. با علامتی که به رزمندگان می‌دهد آنها را از مهلکه نجات می‌دهد و خود دستگیر می‌شود. بر سر او چه آمده است؟ کسی نمی‌داند. به کجا برده شده؟ باز هم نامعلوم است. آخرین خبر این است: عمو عباس را درسال۶۷ همراه با ۳۰هزار اسیر مجاهد خلق به دار آویختند. کاظم، برادر دیگرش را هم در همین ایام گرفتند و اعدام کردند. بعد از او هم پاسداران «دی ممد»‌و ۴بچه‌اش را از ده‌کهنه بیرون کردند.



با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ مرداد ۱۶, چهارشنبه

مجاهد شهید شهرام اردشیرزاده


مشخصات مجاهد شهید شهرام اردشیرزاده
محل تولد: شيراز
سن: 31
تحصیلات: ديپلم
محل شهادت: شیراز
تاریخ شهادت: 1367

با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ مرداد ۱۴, دوشنبه

مجاهد شهید فاطمه ادب آواز


مشخصات مجاهد شهید فاطمه ادب آواز
محل تولد: جهرم
شغل: -
سن: 24
تحصیلات: متوسطه
محل شهادت: شیراز
تاریخ شهادت: 1367

دادخواهی خون 30000 شهید قتل عام 67 دادخواهی تمام مردم ایران است.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

مجاهد شهید عصمت ادب آواز


مشخصات مجاهد شهید عصمت ادب آواز
محل تولد: جهرم
شغل: معلم
سن: 29
تحصیلات: -
محل شهادت: شیراز
تاریخ شهادت: 1367

دادخواهی خون 30000 شهید قتل عام 67 دادخواهی تمام مردم ایران است.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

مجاهد شهید حسین ادب آواز


مشخصات مجاهد شهید حسین ادب آواز
محل تولد: جهرم
تحصیلات: فوق ديپلم
سن: 32
محل شهادت: شیراز
تاریخ شهادت: 1367

🌹سیصدگل سرخ یک گل نصرانی 
🌹ما زسر بریده می ترسانی 
🌹ما گر زسر بریده می ترسیدیم 
🌹در مجلس عاشقان نمی رقصیدیم...

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید